شعری از استاد شهریار/ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا/ بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؛ شعری ماندگار از استاد شهریار را اینجا بخوانید.
دوات آنلاین-غزلی بسیار زیبا و معروف از استاد شهریار را بخوانید:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا/ بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی/ سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست/ من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم/ دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار/ این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود/ ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت/ اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
بیشتر بخوانید: جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند/ در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین/ خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر/ این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
12jav.net