2024/11/22
۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
پیشنهادات ما
گزارشی از اهدای اعضای بدن پسر جوانی با مرگ خود به بیماران زندگی بخشید

گزارشی از اهدای اعضای بدن پسر جوانی با مرگ خود به بیماران زندگی بخشید

یكی از پزشكان به ما گفت وقتی افراد دچار مرگ مغزی می‌شوند، دیگر به زندگی برنمی‌گردند، اما می‌توانید كاری كنید كه محمد به شكل دیگری در این دنیا زنده بماند و نفس بكشد.

دوات آنلاین-این روزها همه اهالی شهرستان بهار كه زادگاه محمد ملكی است، به خانواده او هم تسلیت می‌گویند و هم دست مریزاد. تسلیت به خاطر این‌كه عمرش به دنیا باقی نبود، دست مریزاد به‌خاطر ازخودگذشتگی و روح بزرگ پدر و مادرش كه رضایت دادند اعضای بدن محمد به افراد نیازمند پیوند زده شود. محمد قبل از اینکه دچار مرگ مغزی شود آرزو داشت اعضای بدنش به بیماران نیازمند زندگی دوباره ای ببخشد، آرزویی که به آن رسید.با اینکه محمد نقاب در خاک کشید اما با اهدای اعضای بدنش برای همیشه جاودانه شد.

 

حسین ملكی، شوهرخواهر محمد، پشت‌بند هر جمله‌ای كه درباره برادر همسرش می‌گوید، آه بلندی هم می‌كشد. طوری در مورد او صحبت می‌كند، انگار كه محمد برادر خونی اش بوده . در مورد روز حادثه به تپش می‌گوید: «‌17 مرداد امسال، محمد با دو نفر از دوستانش با موتور در حال تردد در جاده اصلی علیصدر به سمت همدان بودند. بین ساعات 10 تا 11 شب، ناگهان موتورشان با خودروی سواری دیگری سرشاخ می‌شود و پس از تصادف، هر سه جوان با شدت روی زمین می افتند ، متاسفانه هیچ‌یك كلاه ایمنی بر سر نداشتند و سر محمد نیز به همین خاطر به زمین برخورد كرد و به‌شدت آسیب دید. پس از تصادف، هر سه مصدوم را به بیمارستان منتقل كردند و بعد با خانواده محمد تماس‌گرفتند و موضوع تصادف را به آنها اطلاع دادند. مادر همسرم هم موضوع را به ما خبر داد. وقتی به بیمارستان رسیدیم، دو دوست محمد شرایط بهتری داشتند و با تلاش پزشكان از مرگ نجات پیدا كردند، اما محمد وضعیت خوبی نداشت و به تشخیص پزشكان و به‌دلیل شدت برخورد سرش به زمین، دچار مرگ مغزی شده بود.»

 

افتخار اهدای عضو

پس از این‌كه پزشكان اعلام كردند محمد مرگ مغزی شده، دامادشان با پدر و مادر محمد تماس گرفت تا به بیمارستان بیایند و در مورد اهدای اعضای بدن پسرشان تصمیم نهایی را بگیرند. تصمیمی كه به گفته ملكی، كار بسیار دشواری بود.

 

 او ادامه می‌دهد: «یكی از پزشكان به ما گفت وقتی افراد دچار مرگ مغزی می‌شوند، دیگر به زندگی برنمی‌گردند و در واقع فوت شده‌اند، اما می‌توانید كاری كنید كه محمد به شكل دیگری در این دنیا زنده بماند و نفس بكشد. آن پزشك به طور مستقیم به ما نگفت كه اعضای بدن محمد را اهدا كنید، اما غیر‌مستقیم منظورش همین بود. قرار شد پدر و مادر محمد تصمیم آخر را بگیرند. من و پسر‌خاله محمد با والدین محمد صحبت كردیم و گفتیم اهدای عضو، یك كار خداپسندانه است كه هم باعث رضایت خدا می‌شود و هم بیماران دیگری با اعضای بدن پسر شما زنده می‌مانند. حتی برای این‌كه بزرگی كارشان را به آنها نشان دهم، كارت اهدای عضو خودم را كه سال‌ها پیش گرفته بودم به آنها نشان دادم و گفتم اگر اتفاقی برای من بیفتد، خانواده‌ام می‌توانند اعضای بدنم را به دیگران ببخشند. به پدر و مادرش گفتم باعث افتخار است كه با اهدای اعضای بدن محمد، چند بیمار را از مرگ حتمی نجات می‌دهید.»

 

با صحبت‌های حسین، پدر و مادر محمد قانع شدند و با این‌كه برایشان دشوار بود، اما برای آخرین بار به بالین پسرشان رفتند تا با او خداحافظی كنند. پس از خداحافظی، پیكر محمد را با آمبولانس ویژه‌ای از همدان به بیمارستان سینای تهران منتقل كردند تا عمل اهدای عضو انجام شود.

 

به گفته حسین، قرار بود ساعت 11 روز شنبه، یعنی سه روز پس از وقوع حادثه، عمل اهدای عضو انجام شود، اما چون خواهر محمد نتوانسته بود برای آخرین بار برادر جوانش را ببیند و با او خداحافظی كند، تیم پزشكی قرار شد صبر كنند تا خواهر محمد هم بیاید و با او وداع كند. خواهر محمد كه بی‌تاب برادرش بود، به‌سرعت خودش را به تهران و بیمارستان سینا رساند. با چشمانی اشكبار و قلبی اندوهگین، صورت و چشمان بسته برادرش را غرق بوسه كرد. یك محمد جان می‌گفت، یك سیلاب اشك بی‌امان از چشمان خواهر فرو‌می‌ریخت. همه غرق در اندوه و ماتم، نظاره‌گر مویه‌های آرام و دردناك خواهر بر بالین برادر بودند.

پس از خداحافظی، روز یكشنبه ساعت 6 و 30 دقیقه صبح، تیم پزشكان محمد را به اتاق عمل بردند و پس از جداسازی اعضا دو كلیه و كبد محمد را به بیماران نیازمند اهدا كردند.

 

محمد همه‌ چیز‌ تمام بود

نام محمد یك لحظه هم از زبان حسین نمی‌افتد. وقتی از او صحبت می‌كند، انگار كلمه و جمله كم می‌آورد برای توصیف خوب بودن محمد.

 

«چند روز بعد از حادثه، دوستان محمد ماجرایی از او برایم تعریف كردند كه حالم را دگرگون‌كرد. آنها گفتند پارسال محمد با دیدن عكس جوانی كه خانواده‌اش اعضای بدنش را اهدا كرده بودند، به آنها گفته بود می‌شود من هم اعضای بدنم را اهدا كنم؟ این كار سعادت بزرگی می‌خواهد كه نصیب محمد شد. برای همین تصمیم گرفته بود كارت اهدای عضو پر كند. محمد پسر خیلی با‌غیرت و نجیبی بود. آنها وضع مالی خوبی نداشتند و محمد به همین دلیل از ادامه تحصیل منصرف شد. وقتی از این موضوع با‌خبر شدم به محمد گفتم مرا برادر خودت بدان، اگر مشكلت پول است، آن را حل می‌كنم، اما ترك تحصیل نكن. محمد قبول نكرد و گفت نمی‌توانم ببینم پدر و مادرم در سختی زندگی می‌كنند تا من به دانشگاه بروم. روزی كه قرار بود پیكر محمد را تشییع كنند، در شهرستان بهار، قیامتی به‌پا شده بود. همه مردم و دوستانش، برایش سنگ تمام گذاشتند. طوری تابوت محمد را در آغوش گرفته بودند كه انگار یك شهید به شهر آمده است. همان‌قدر عزیز و دوست‌داشتنی.»

 

منبع: جام جم

12jav.net

 

پیشنهادات ما
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.