دوات آنلاین-سعدی در بوستان شعری زیبا درباره حمایت کردن از ضعیفان دارد که در زیر میخوانید:
پدرمرده را سایه بر سر فکن/ غبارش بیفشان و خارش بکن
ندانی چه بودش فرو مانده سخت؟/ بود تازه بی بیخ هرگز درخت؟
چو بینی یتیمی سر افکنده پیش/ مده بوسه بر روی فرزند خویش
یتیم ار بگرید که نازش خرد؟/ وگر خشم گیرد که بارش برد؟
الا تا نگرید که عرش عظیم/ بلرزد همی چون بگرید یتیم
به رحمت بکن آبش از دیده پاک/ به شفقت بیفشانش از چهره خاک
اگر سایه خود برفت از سرش/ تو در سایه خویشتن پرورش
من آنگه سر تاجور داشتم/ که سر بر کنار پدر داشتم
اگر بر وجودم نشستی مگس/ پریشان شدی خاطر چند کس
کنون دشمنان گر برندم اسیر/ نباشد کس از دوستانم نصیر
مرا باشد از درد طفلان خبر/ که در طفلی از سر برفتم پدر
یکی خار پای یتیمی بکند/ به خواب اندرش دید صدر خجند
همی گفت و در روضهها میچمید/ کز آن خار بر من چه گلها دمید
مشو تا توانی ز رحمت بری/ که رحمت برندت چو رحمت بری
چو انعام کردی مشو خودپرست/ که من سرورم دیگران زیردست
اگر تیغ دورانش انداختهست/ نه شمشیر دوران هنوز آختهست؟
چو بینی دعاگوی دولت هزار/ خداوند را شکر نعمت گزار
که چشم از تو دارند مردم بسی/ نه تو چشم داری به دست کسی
«کرم» خواندهام سیرت سروران/ غلط گفتم، اخلاق پیغمبران
12jav.net