زن بهصورت ناشناس برای شوهر پیام عاشقانه فرستاد ومچاش را گرفت
مات و مبهوت مانده بودم که چرا همسرم مدام ادعا می کرد اصلاً بلد نیست حرف های احساسی و عاشقانه بزند اما...
دوات آنلاین-«به عنوان یک زن ناشناس برای شوهرم یک پیامک عاشقانه فرستادم. باورم نمی شد این همسرم است که این گونه عاطفی و پر از احساس پاسخ پیامم را می دهد. مات و مبهوت مانده بودم که چرا همسرم مدام ادعا می کرد اصلاً بلد نیست حرف های احساسی و عاشقانه بزند اما...»؛ این ها بخشی از صحبت های یک زن ناامید از همسرش است که به گفته خودش طلاق عاطفی در بوفه قطار زندگی مشترک شان موج می زد تا این که این قطار در دادگاه خانواده توقف کرد.
زن متعجب از رفتار همسرش که در سال های زندگی مشترک با همسرش فکر می کرد او اصلاً بلد نیست لب به گفتن حرف های عاشقانه باز کند، می گوید: زندگی مشترک ما بر مدار سنت شکل گرفته بود و جملات عاشقانه حتی یک دوستت دارم هم در آن جایی نداشت.
سال ها از زندگی مشترک مان زیر یک سقف گذشت و در این مدت دلم لک زده بود برای شنیدن یک جمله عاشقانه از سوی شوهرم. اصلاً خجالت می کشیدم به همسرم بگویم که کمی عاطفی وار در زندگی باشد و با محبت با من حرف بزند.
اخلاق شوهرم خشک و ماشینی بود. به این روال عادت کرده بودم اما هیچ وقت در ذهنم تصور نمی کردم که روی دیگر شوهرم را ببینم.
روزی با یکی از دوستانم در این مورد درددل کردم تا نظرش را جویا شوم. او به من گفت برخی مردها آن چیزی نیستند که در ظاهر نشان می دهند و روی دیگری هم دارند و باید راه فهمیدن آن را خودم پیدا کنم. او گفت شاید از طریق ارسال پیامک های عاشقانه امتحان کردنش هم بد نباشد. همین کار را کردم و روزی به شکل ناشناس چند پیامک عاشقانه در فضای مجازی برای همسرم ارسال کردم تا عکس العمل او را ببینم. چند دقیقه بعد از ارسال پیامک، شوهرم با جمله خاص و عاطفی جوابم را داد.
با دیدن این جمله میخکوب شدم. دوباره یک پیامک عاشقانه دیگر ارسال کردم. او دوباره با ارسال جمله «دنیای من منتظر دیدار رویت هستم» شوک زده ام کرد که آیا این شوهرم است که چنین جملات رویایی بر زبان می آورد که سال ها در حسرت شنیدنش بودم.
این پیامک بازی عاشقانه بین من و همسرم به صورت ناشناس مدتی ادامه پیدا کرد. با وجود این که زیر یک سقف در کنار هم به فاصله چند متر نشسته بودیم اما در رویای مان لحظه شماری می کردیم یکدیگر را ببینیم.
در واقع همسرم ثانیه شماری می کرد. کنار هم بودیم اما از یکدیگر فرسنگ ها دور بودیم؛ «خیلی دور و خیلی نزدیک». زمانی که همسرم از سرکار به خانه بر می گشت گوشه ای کز می کرد و سرش در گوشی بود و هر بار که من در جواب دادن به پیامک های عاشقانه اش کمی تعلل می کردم می دیدم برای دیدار و حرف زدن با من در فضای مجازی بی قراری می کند و این در حالی بود که در واقعیت برایم وقت نداشت.
بعد از این اتفاقات در تنهایی ام گوشه ای از خانه می نشستم و زار زار به حال خودم گریه می کردم و غصه می خوردم که شوهرم حاضر است برای صحبت با من به صورت ناشناس هر هزینه ای را بپردازد اما در زندگی مشترک مان با من سرد و خشک رفتار می کند. بالاخره یک روز زمانی که هر کدام گوشه ای از خانه نشسته بودیم تا تلویزیون تماشا کنیم در حالی که در حال چک کردن و ارسال پیامک های عاشقانه به هم بودیم ناگهان به هم ریختم و کلی سر شوهرم داد و بیداد کردم.
همسرم بعد از شنیدن حرف هایم از تعجب میخکوب شد و لکنت زبان گرفت و هیچ حرفی نزد اما رنگش مثل گچ سفید شد. چمدانم را برداشتم و با چشمانی اشک بار راهی خانه پدرم شدم و با مشورت با خانواده ام پا در مشاوره دادگاه خانواده گذاشتم تا با راهنمایی مشاوران آن مرکز تصمیم درستی برای ادامه یا قطع زندگی مشترک یخ زده مان بگیرم.
12jav.net