اعضای بدن زنی به نام حیات به بیماران حیات دوباره بخشید
شوهر متوفی:یک هفته تمام دعا کردم تا خدا به من و دو فرزندم رحم کند و همسرم را بازگرداند، اما او باید میرفت تا جان چند انسان دیگر از مرگ حتمی نجات پیدا میکرد.
دوات آنلاین-38 سال بیشتر نداشت؛ سرشار از امید زندگی بود اما زندگی با او همراه نبود و دچار مرگ مغزی شد. بعد از آن بود که خانواده این زن جوان با اهدای اعضای بدن ومی موافقت کردند و اینگونه بود که حیات به بیماران نیازمند حیاتی دوباره بخشید.
یکی از اولین روزهای خردادماه امسال بود که حیات فاتحی ۳۸ ساله وقتی در خانه بود از هوش رفت و راهی بیمارستان شد. تشخیص اولیه پزشکان خونریزی مغزی بود، حیات خانم با دستور پزشکان به اتاق عمل منتقل شد شاید شانس با او یار باشد و دوباره سلامتی اش را به دست بیاورد. اما دست سرنوشت چیز دیگری برای او رقم زده بودو فرصتی برای او باقی نمانده بود که دوباره دو فرزند پسرش را در آغوش بگیرد.
آقا جلیل همسر حیات فاتحی، روایتی از روز حادثه دارد و اینطور میگوید:دست فروش هستم آن روز سرکار بودم که یکی از آشنایانمان با من تماس گرفت و گفت: حال همسرت به هم خورده و او را به بیمارستان شهر منتقل کردیم. ساکن زنجان هستیم، اما قرار بود دو روز دیگر به شهرو دیار خودمان سنندج برگردیم. خیلی سریع خودم را به بیمارستان رساندم. از همان اول صبح همسرم سردرد داشت و حتی یک بار هم به درمانگاه رفت، اما متاسفانه تشخیص نداده بودند که علت سردردش چه بوده. وقتی به بیمارستان رسیدم متوجه شدم همان سردردها کار خودش را انجام داده و حیات به کما رفته است.
چشم انتظاری پشت در اتاق عمل
وی ادامه داد:حیات را به اتاق عمل برده بودند، چند ساعت پشت در اتاق عمل چشم به در دوختم تا پزشک از اتاق عمل بیرون بیاید و خبر سلامتی همسرم را بشنوم. در تمام آن لحظات دعا میکردم تا خدا سلامتی همسرم را بازگرداند.
مرد جوان ادامه میدهد:چندساعت بعد وقتی پزشک از اتاق عمل بیرون آمد و از وضعیت همسرم پرسیدم گفت::همسرتان به علت فشارخون بالا دچار عارضه مغزی شده و ما در اتاق عمل برای بازگشت سلامتی اش هرکاری از دستمان برآمده انجام داده ایم و از این جا به بعد فقط باید دست به دعا بردارید تا سلامتی اش بازگردد.
همسر حیات میگوید:یک هفته تمام صبح تا شب، شب تا صبح دعا کردم تا خدا به من و دو فرزندم رحم کند و همسرم را بازگرداند، اما خدا سرنوشت دیگری برای همسرم رقم زده بود و او باید میرفت تا جان چند انسان دیگر از مرگ حتمی نجات پیدا میکرد.
یک هفته از بستری شدن حیات ۳۸ ساله میگذشت و با تمام تلاشی که پزشکان برای بهترشدنش انجام داده بودند اماوضعیت او هیچ تغییری نکرده بود. این یعنی مرگ مغزی زن جوان.
جلیل میگوید:وقتی پزشکان بیمارستان به ما خبر دادند که حیات دچار مرگ مغزی و دیگر هیچ امیدی برای بازگشت او به زندگی نیست انگار تمام دنیا روی سرم خراب شد. نمیتوانستم باور کنم در خانه ام دیگر خبری از حیات نیست و فرزندانم بی مادر شده اند. در همان زمان بود که پزشکان بیمارستان گفتند اگر رضایت داشته باشیم اعضای بدن همسرم را به چند بیمار نیازمند که برای ادامه زندگی نیازمند اعضا پیوند بزنند.
خداحافظی با یار
مرد جوان ادامه میدهد:من و حیات هجده سال پیش با هم ازدواج کردیم، در همه این سالها فقط عشق و محبیت بین ما بود. حتی یک بار هم اتفاق نیافتاده بود که از گل نازکتر به هم بگوییم. چه طور میتوانستم از او دل بکنم. با این حال دیگر چارهای جز اینکه برای همیشه از همسرم جدا شوم نداشتم. راضی بودم اعضای بدنش را اهدا کنم، اما فرزندانم را باید درجریان میگذاشتم. پسر بزرگترم ۱۶ ساله است. وقتی به او گفتم قرار است اعضای بدن مادرش را اهدا کنیم درحالی که اشک میریخت گفت:پدر اگر واقعا مادرم دیگر به زندگی بازنمی گردد اعضای بدنش را اهدا کنیم. با این کار مطئن هستم قلب مادرم در یک جای دیگر و در یک بدن دیگر میتپد. این یعنی مادرم هنوز زنده است.
جلیل میگوید:ما اهل تسنن هستیم، شاید به اشتباه خیلیها فکر میکنند که در میان اهل تسنن اهدای اعضا مرسوم نیست، اما درواقعیت خلاف این است. ما اهل سنندج هستیم، بسیاری از اقوام و دوستان و آشنایان ما کارت اهدای اعضا دارند. همین سال گذشته بودکه فرزند جوان یکی ازاقوممان در حادثه دچار مرگ مغزی شد و با رضایت خانواده اش اعضای بدن او به چند بیمار جان دوبارهای بخشید. اصلا آشنای اصلی ما با پیوند اعضا از همان جا آغاز شد.
نجات جان سه بیمار نیازمند
ساناز دهقانی رئیس واحد فراهم آوری اعضای پیوندی بیمارستان سینا تهران در گفتگو با خبرنگار گروه جامعه خبرگزاری میزان اظهار داشت:با اعلام رضایت خانواده، بیمار مغزی از زنجان به بیمارستان سینا منتقل و در طی عملی چند ساعته کلیه ها، کبد و قلب زن جوان به چهار بیمار نیازمند اهدا شد.
منبع: میزان
12jav.net