2024/04/19
۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
قتل زن‌صیغه‌ای به‌دلیل عدم‌‌تمدید عقد
گفت‌وگو با متهمی که زن میانسالش را کشت

قتل زن‌صیغه‌ای به‌دلیل عدم‌‌تمدید عقد

برای نیم ساعت سرجایم میخکوب شده بودم. باورم نمیشد او را کشته ام.

دوات آنلاین-یك لحظه عصبانیت باعث شد مهر قاتل بودن روی پیشانی اش حك شود. بعد از قتل همسر موقتش، جسد را به جاده امامزاده هاشم برد و آنجا رها کرد. در بازجویی های اولیه سعی کرد خود را بی گناه نشان دهد و چند روزی سکوت کرد، اما سرانجام لب به اعتراف گشود و به قتل زن میانسال اعتراف کرد.

 

مرد ۷۴ ساله از انگیزه اش برای قتل و رهاکردن جسد در حاشیه جاده گفت که در ادامه می خوانید.

 

قتل دراوج عصبانیت

تحقیقات در خصوص این پرونده از چهار ماه پیش و همزمان با شکایت زنی در شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران درباره ناپدید شدن خواهر ۵۷ ساله اش آغاز شد.

 

با دستور بازپرس جنایی رسیدگی به پرونده در دستور کار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت.

 

ماموران هنگام تحقیق از این زن دریافتند، او دو ماه است از خواهرش که با مرد ۷۴ ساله‌ای ازدواج کرده، خبرندارد. چند بار هم با داماد خانواده تماس گرفته اما او هر بار مدعی بوده که همسرش بیمار است یا به سفر رفته و قادر به گفت وگو و ملاقات با خانواده اش نیست.

 

در تحقیقات بعدی مشخص شد این زن هر بار که قصد سفر داشته موضوع را به خواهرش اطلاع می داده اما این بار به او خبری نداده و احتمال می دهد به خاطر اختلاف هایی که این اواخر با شوهر موقتش داشته، بلایی سر او آمده باشد.

 

با این شکایت داماد ۷۴ ساله تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و بازداشت شد. این مرد در بازجویی اولیه مدعی بود خبری از همسر موقتش ندارد و حتی مدتی است از هم جدا شده اند و قرار بوده او دوباره برای تمدید عقد موقت نزد وی برود که دیگر به ملاقاتش نیامده است.

 

ماموران به تحقیقات ادامه دادند تا این که پیرمرد که دچار عذاب وجدان شده بود راز قتل همسر موقتش را فاش کرد. تحقیقات نشان می داد که او آن زن را با ضربه چاقو دو ماه قبل از دستگیری اش به قتل رسانده و جسد را در حوالی جاده امامزاده هاشم دفن کرده است.

 

با اعتراف متهم، تیمی از ماموران به محل دفن جسد رفتند و در بررسی آنجا جسد کشف شد. پیرمرد متهم به همسرکشی بعد از بازسازی صحنه قتل در حالی روانه زندان شدکه خواهر و برادران مقتول با حضور نزد بازپرس پرونده بابت قتل خواهرشان برای متهم درخواست قصاص کردند.

 

بعد از قتل چند بار خواستم خودکشی کنم

فرید ۷۴ ساله پیراهن و شلوار یك دست مشکی برتن دارد و دستبند و پابند آهنی به دست و پایش زنجیر شده است. موهای یك دست سفیدش او را در میان متهمانی که کنارشان ایستاده متمایز کرده است. آرام و قرار ندارد و مدام زیرلب می گوید این چه خشمی بود که من یك دفعه با آن درگیر شدم و این بلا سرم آمد. همسرم را کشتم و خودم با ۷۴ سال سن قاتل شدم و حالا خانواده ام چشم دیدنم را ندارند.

 

*قبلا چه کاره بودی؟

راننده یکی از اداره های دولتی بودم. ۳۰ سال کارکردم و بازنشسته شدم.

 

*با مقتول چطور آشنا شدی؟

سه فرزند دختر و پسر دارم که هر کدام ازدواج کرده و سرزندگی شان رفته اند. چهار نوه هم دارم. همسر اولم ۱۴ سال قبل فوت شد. چند سال تنها زندگی کردم تا اینکه تصمیم گرفتم برای خلاصی از این تنهایی دوباره ازدواج کنم. زن کشته شده کارمند اداره و از آشنایان یکی از همکارانم بود. به خواستگاری اش رفتم و او قبول کرد با من ازدواج کند و به عقد موقتم درآمد.

 

*با هم اختلاف داشتید؟

هشت سال با هم زندگی کردیم. سال‌های اول زندگی زیاد با هم مشکلی نداشتیم اما از سه سال پیش به عناوین مختلف با هم درگیری و اختلاف پیدا کردیم. او دوست نداشت زیاد در خانه باشد و می خواست بیشتر نزد خانواده و دوستانش برود و با آنها خوش بگذراند. همین اختلافها باعث شد یك بار از هم جدا شویم، اما بعد از مدتی به خاطر علاقه ای که به او داشتم سراغش رفتم و دوباره وی را به عقد موقتم در آوردم و به خانه ام بردم. این اواخر دوباره می خواست از من جدا شود و می‌گفت دیگر طاقت با من بودن را ندارد. حتی در جریان دعواهایمان می‌گفت می خواهد از من جدا شود، اما من حاضر به این کار نبودم.

 

*فرزندانت از ماجرای اختلاف میان شما و همسرت خبرداشتند؟

آنها بعد از ازدواج من با آن زن ارتباطشان با من کمتر شد و خیلی کم به دیدنم می آمدند و زیاد در جریان اختلاف و درگیری ما نبودند.

 

*از شب جنایت بگو.

مدت عقدمان رو به پایان بود و او چند هفته ای می شد که مرا ترك كرده و به خانه نمی‌آمد. وقتی هم تماس میگرفتم، می‌گفت حاضر به بازگشت نیست. همسرم مدام می‌گفت ازدواجش با من اشتباه بوده است. با شنیدن این حرف ها عصبانی شدم و خواستم به خانه بیاید. آنقدر اصرار کردم که قبول کرد برای آخرین بار بیاید.

 

*بعد چه شد؟

آن شب به خانه آمد تا آخرین حرف هایم را بشنود. برایش چای ریختم که نوشید، دوباره از او خواستم عقد موقتمان را تمدید کنیم که زیر بار نمی رفت. با هم دعوا کردیم. خیلی عصبانی بودم و تحمل نداشتم از او کلمه نه بشنوم. در حالی که عصبانی بودم رفتم سمت آشپزخانه و چاقویی برداشتم و سمت او آمدم. با دیدن من ترسید، می خواست فرار کند که سد راهش شدم. همان موقع به سمتش رفتم و با چاقویی که در دست داشتم ضربه ای به گردن او زدم که کف اتاق افتاد و بعد از چند دقیقه فوت شد. برای نیم ساعت سرجایم میخکوب شده بودم. باورم نمیشد او را کشته ام.

 

*با جسدهمسرت چه کردی؟

می ترسیدم اگر جسد داخل خانه باشد همسایه ها متوجه شوند و ماجرا لو برود. جسد همسرم را ملحفه پیچ کردم و داخل نایلونی انداختم و با طناب بستم. کف اتاق و روی فرش را شستم تا ردی نماند. نیمه شب جسد را آرام از خانه بیرون بردم و با اطمینان از این که همسایه ها خوابیده اند آن را روی شانه هایم گذاشتم و در صندوق عقب خودروی پرایدم گذاشتم و از خانه بیرون بردم. چند ساعت در خیابان ها و اطراف پارك های تهران می چرخیدم. نمی دانستم با قتلی که انجام داده ام و جسدی که با خودرویم حمل می کنم، کجا بروم. بی هدف تردد می کردم. چندبار مقابل دو کلانتری رفتم و حتی خودرو را پارك کردم و تا نزدیکی های در ورودی کلانتری رفتم و می خواستم تسلیم شوم که ترسیدم و دوباره به سمت خودرویم بازگشتم. خواستم جسد را در میان زباله ها بیندازم که با دیدن معتادان کارتن خواب پشیمان شدم. بی هدف حرکت می کردم. وقتی به خودم آمدم در جاده هراز بودم. جسد را در نزدیکی امامزاده هاشم رها کردم و به تهران بازگشتم.

 

*در این مدت تصمیم نگرفتی خودت را تسلیم کنی؟

نه. اما یك بار چند بسته قرص گرفتم تا با آن خودکشی کنم که ترسیدم و جرات نکردم. رفتم آشپزخانه گاز را باز کردم تاشاید براثر گازگرفتگی بمیرم که صدای همسایه ها را شنیدم که فریاد می زدند بوی گاز می آید ترسیدم و شیر گاز را بستم. یک بار خواستم رگ دستم را بزنم که نشد.

 

*به محل رهاکردن جسدنرفتی؟

بعضی پنجشنبه ها به آنجا می رفتم و فاتحه میخواندم.

 

*خانواده مقتول سراغی از اونگرفتند؟

چند بار خواهرش تماس گرفت که هربار به دروغ گفتم به مهمانی یا خانه دوستانش رفته است.

 

*ماجرا چطور لو رفت؟

خواهر همسرم به غیبت طولانی او مشکوك شده بود و همین باعث شد از من شکایت کند و پلیس دستگیرم کرد.

 

*فرزندانت به ملاقاتت آمدند؟

فقط یك بار به دیدنم آمدند. وقتی فهمیدند پدرشان قاتل شده و آبروی آنها را برده، دیگر به ملاقاتم نیامدند و مرا طرد کردند.

 

*می دانی چه حکمی در انتظارت است؟

با قاضی که حرف زدم، فهمیدم حکمم قصاص است. خانواده همسرم برایم درخواست قصاص کرده اند.

 

منبع: جام جم

12jav.net

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.