نقد روانشناسانه سریال دلدار ؛ مواجهه با شکستهای زندگی
نه طلاق و نه ورشکستگی، پایان راه نیستند و میتوان بعد از یک بازبینی صحیح، از نو ادامه داد.
دوات آنلاین-عشق و انتقام، یک سوژه اجتماعی جذاب به نظر میرسد که سریال مناسبتی شبکه 2 به آن پرداخته است. «دلدار»، سریالی است که شبهای ماه مبارک، مهمان لحظات بعد از افطار مردم شده است. این سریال چند زوج عاشق دارد و دو نفر که قرار است انتقام بگیرند. در این میان هم یک جوان ایرانی مشغول طراحی اپلیکیشن است برای اینکه در دفتر پدرش کار نکند و روی پای خودش بایستد و آن یکی هم سعی دارد ماهی سرایش را نگه دارد تا کارگرانش از نان خوردن نیفتند. با این حال، خط اصلی داستان درباره «آرش، جوان نخبه دانشگاهی است که به دلیل بیماری مادرش دانشگاه را رها کرده و بعد از چند ماه و بر اثر اتفاقی، عشق دوران دانشگاهش یعنی رونا را میبیند و...». شغل و ازدواج به عنوان دو انتخاب مهم جوانها، سوژههای دلدار هستند و این فیلم مانند یک استاد، درسهای زیادی برای جوانان دارد. اینکه شخصیتها چطور درباره این انتخابها تصمیم میگیرند، بهانهای شد تا درباره آنها بنویسم.
مهارت گفت وگو، راه گشای قفلها
آرش میخواهد با رونا ازدواج کند اما مادرش به دلیل مطلقه بودن دختر و اختلاف طبقاتی دو خانواده، با این ازدواج مخالف است. مادر که گمان میکند با یک میانبر میتواند مانع ازدواج پسرش شود، پیش پدر رونا میرود و از او میخواهد که نگذارد این دو نفر به هم برسند. کمک گرفتن از شخص دوم یا سوم، راهی است که خیلی وقتها از آن مثل یک حلالمسائل استفاده میکنیم اما غافل از این که «گفتوگو» میتواند راه گشاتر باشد. مهارت گفتوگو، کمک میکند افراد درباره نیازها، احساسات و درخواستهای شان صحبت کنند اما آیا مادر، این فضا را برای خودش و پسرش فراهم میکند یا ترجیح میدهد با یک نه محکم و توضیح سطحی درباره دلیل مخالفتش، از این ازدواج جلوگیری کند؟ درست شبیه خانوادههایی که به دلایل مختلف با ازدواج فرزندشان، موافق نیستند اما هرگز سراغ توضیح و گفتوگو نمیروند و یک علامت سوال بزرگ در ذهن پسر یا دخترشان باقی میگذارند.
توانایی نه گفتن و پذیرش نه شنیدن
خیلیهای مان طرفدار «نه گفتن» هستیم. معمولاً معتقدیم آدمها باید بتوانند شفاف درباره درخواستشان حرف بزنند و اگر با پیشنهادی موافق نیستند، صریح و محترمان «نه» بگویند. اما آیا فقط نه گفتن، توانایی است؟ «نه شنیدن» هم نیاز به ظرفیت و پذیرش دارد که البته بعضیها به مذاقشان خوش نمیآید از کسی نه بشنوند. رونا، پیشنهاد همسر سابقش برای ازدواج مجدد را رد میکند و قاطعانه، نه میگوید. پذیرش این «نه»، برای کامیار آنقدر سنگین است که بعد از آن، سراغ تعقیب، مزاحمت و رفتارهای پرخاشگرانه میرود. روزهایی که تلاش میکنیم به دیگران بفهمانیم ما هم حق داریم نه بگوییم و این کار را تمرین میکنیم، خوب است که همین حق را هم برای دیگران قائل شویم که گاهی هم، آنها به ما نه بگویند.
تابآوری برای قبول سیلی واقعیت
ممکن است یک ارتباط عاطفی به نتیجه دلخواه منجر نشود و با تمام شدناش فکر کنیم زندگی روی عبوساش را به ما نشان داده است. بگذارید اسماش را بگذاریم «سیلی واقعیت»! در بهترین حالت، دوطرف، پایان رابطه را میپذیرند ولی گاهی یکی از آنها، همچنان از نظر ذهنی و هیجانی در آن رابطه میماند. هرچند که واقعیت، بلند فریاد میزند که «تمام شده» اما فرد نمیخواهد آن را بشنود. ادامه یک ارتباط، وابسته به رضایت دو نفر است. رونا خواهان زندگی با کامیار نیست. این «نخواستن» میتواند برای کامیار یک واقعیت تلخ باشد اما اگر او بپذیرد که ارتباطشان تمام شده است، میتواند خردمندی بیشتری به خرج بدهد و بعد از التیام زخم جدایی، زندگی جدیدی را شروع کند. گاهی خودمان هم شبیه کامیار میشویم و سیلی واقعیت را تاب نمیآوریم. روان شناسان، میتوانند افراد را برای درمان رنج ناشی از جدایی و تابآوری در برابر سختیهای زندگی به شکل تخصصی کمک کنند.
تحلیل درست شکستهای زندگی
پدر رونا با ازدواج مجدد او مخالف است چون دخترش قبلاً ازدواج ناموفقی داشته است. شاید عادت داشته باشیم بعد از هر شکست، یک برچسب «بازنده» به پیشانی خودمان یا دیگران بزنیم و فراموش کنیم که فقط دیکته نانوشته است که غلط ندارد. ترس از شکست و اشتباه، سد بزرگی است تا برای تجربههای جدید، اقدام نکنیم. اگر بتوانیم هر شکستی را به درستی تحلیل کنیم، هنرمندی به خرج دادهایم؛ نه این که به خاطر ترس افراطی از تصمیمگیریهای جدید اجتناب کنیم. البته ناگفته نماند که شکستها برای بعضی افراد، حکم خاطره را دارند تا تجربه!
بنابراین بیمحابا، واکنشهای افراطی نشان میدهند و اشتباهات گذشتهشان را تکرار میکنند. چه اجتناب و چه تصمیمگیریهای تکراری و اشتباه، میتواند فرد را با آسیبهای هیجانی مواجه کند. ازدواج مجدد بعد از طلاق، برای برخیها یک وحشت تمامعیار است و مایل هستند برای همیشه با ازدواج، خداحافظی کنند. پشت هر ترس و اجتنابی، دلیلی وجود دارد که اگر از آن آگاه شوید، میتوانید با اطمینان، شروع دوبارهای را رقم بزنید.
ورشکستگی رامین درگذشته، هنوز برای پدرش یک خسارت و فاجعه بهحساب میآید. رامین مدام میگوید که یکبار ورشکسته شده است و قرار نیست این اتفاق دوباره تکرار شود. او گزاره درستی را مطرح میکند اما درباره جزئیاتش حرفی نمیزند. تا وقتی فارغ از سرزنشگریها، نتوانیم از خودمان بپرسیم «چطور شد که شکست خوردیم؟»، بازهم تکرارشان میکنیم. بههرحال، نه طلاق و نه ورشکستگی، پایان راه نیستند و میتوان بعد از یک بازبینی صحیح، از نو ادامه داد.
منبع: خراسان/ نگار فیضآبادی- کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
12jav.net