حامد عنقا با اشاره به رفتارهای ریحانه پارسا: هر کسی ظرفیت شهرت را ندارد
ریحانه پارسا بچه بود و بچگی کرد. دختر ۱۸ ساله و شهرتی که ظرف کمتر از یکماه برایش به وجود آمد،
دوات آنلاین-حامد عنقا در کار خودش بی شک جزو بهترینها است. او سریالهای موفقی را نوشته و تهیه کرده است. تنهایی لیلا، پدر، بر سر دوراهی و.... او با مشرق گفتوگوی مفصلی انجام داده که بخشی از آن را میخوانید:
- بازیگر تنهایی لیلا بیرون از قاب تنهایی شبیه لیلای درون سریال نیست.
برای من اهمیتی ندارد. دینم به من آموخته که در زندگیاش تجسس نکنم. مظاهرش را هم قضاوت نکنم. یک عیب احتمالی بیرونی دلیل نمیشود من با صد خطای درونی او را قضاوت کنم.
- مردم این دو مورد را با هم تطبیق می دهند.
یک نکته مهم را از هم تفکیک کنیم. این قیاس مع الفارق است من توقع ندارم وقتی آنتونی کوئین نقش «حمزه سیدالشهداء» را بازی میکند، بعد از هر پلان نمازش را هم بخواند. دیگر از این نقش اثربخشتر که در تاریخ سینما نداریم. چون بعد از این نقش آنتونی کوئی، نقش یک آدم دائم الخمر را در فلان فیلم بازی میکند.
من که توقع ندارم بازیگر نقش تنهایی لیلا در این فرایند، حجاب بخشی از زندگی او شود. میدانی من سر تنهایی لیلا چقدر تماس داشتم از آدمهای عجیب و غریب که نمیدانم تلفن من را از کجا پیدا کرده بودند. مثلاً از شیراز خانمی به من زنگ زد که من دعایتان میکنم. دخترش با دیدن این سریال چادری شد. او خودش چادری بود، دخترش امروزی بود و چادری نبود. میگفت این سریال کاری با دخترم کرد که نظرش تغییر کرد. من گفتم این مسئله فقط برای مدتی برای او جذاب است. چون آنقدر جذابیتهای بیرونی برای او وجود دارد، از اینجا به بعد باید کار دیگری برای او بکنیم.
سریال، فیلم، کتاب و مدیا به صورت عام، اثربخشیهای مقطعی دارد. بعد از آن باید به مسائل دیگری فکر کنید، یادت باشد من فقط یک تهیه کننده هستم از بین هزار تهیه کننده ای که وجود دارد. یادت باشد من فقط یک نویسنده هستم از هزاران نویسندهای که وجود دارد. متاسفانه همفکران سیاسی فقط از من توقع دارند، مگر من چقدر خروجی دارم؟! تازه هر آنچه نوشتم و ساختم مگر کم مورد فشار و هجمه است؟
- تو خودت به خاطر مسائل بیرون از سریال، با ریحانه پارسا وارد چالش شدی؟
ریحانه پارسا بچه بود و بچگی کرد. دختر ۱۸ ساله و شهرتی که ظرف کمتر از یکماه برایش به وجود آمد، هرکسی این ظرفیت را ندارد. اوایل پخش سریال، ۵ قسمت که پخش شد، ما هنوز داشتیم، فیلمبرداری میکردیم. یک روز من زنگ زدم به قلیپور مدیر تولید، گفتم چند دقیقه گرفتید؟ گفت هیچی! گفتم یعنی چه؟ گوشی را بهرنگ (توفیقی)، کارگردان، گرفت و گفت آقا بیا ببین کف خیابون چه خبر است، مردم اصلاً نمیگذارند ما کار کنیم.
خب یک دختربچه ۱۸-۱۷ ساله که ناگهان ظرف یکهفته هنوز جلوی دوربین همان سریالی است که مشهورش کرده، اینطور مورد استقبال قرار می گیرد، طبیعی است که اشتباه کند. همه اینها را میفهمم و هیچ قضاوت درست و غلطی در موردش ندارم. تنها کاری که می توانم بکنم این است که من در مورد این موضوع هیچ جاحرف نزدم، اولین مرتبه است که دارم در این مورد صحبت میکنم. فشار وحشتناکی روی من بود با اینکه من قبلاً موضعگیری کردم. یعنی به بچه های روابط عمومی گفتم، در صفحه رسمی سریال یکی از عکسهای کارش را بگذارید و زیر آن بنویسید آن چیزی که مردم با آن زندگی می کنند نقش ها هستند نه نقش پردازها.
مثل همان چیزی که در مورد آنتونی کوئین و حمزه سید الشهدا گفتم. فشار وحشتناکی روی من بود، جهت اطلاع، همه مراسمهای تقدیری که از طرف سازمان و چه از طرف جاهای مختلف قرار بود انجام شود، حتی قرار تاریخ و ساعتشان هم معین شده بود، کنسل شدند یعنی مثلاً جمعه کار ما تمام شده و قرار بود شنبه برویم فلان جا از ما تقدیر کنند دوشنبه هم بهمان جا از ما تقدیر کنند.
- رفتار خانم پارسا به کلی موقعیتهای خوبی را، از بازیگرهای جدیدی که میخواهند بیایند و در فضای امن تلویزیون کار کنند، گرفت.
بدون شک لطمه زد، بزرگترین لطمه را هم من و بهرنگ توفیقی خوردیم. تو میدانی که با توجه به دایره رفقا و دوستان، چون او بازیگر کار من بوده از من توقع داشتند. او برای من یک بازیگر بود که آمد و قراردادی داشت انجام داد تمام شد و رفت بعد از یکماه این کار را کرد.
- از تو توقع داشتند که رفتارهای فرامتنی ریحانه پارسا را متوقف کنی.
چطور؟ من در تلویزیون یک جلسه ای بود که من پرسیدم آن کاری که من باید میکردم و نکردهام را بگویید. چون در قراردادش همه چیز مشخص است شما بگویید. اصلاً کسی حرفی نزد.منهای اینکه آن «بچه» هم نگاه میکند به صدها صفحه مجازی که از دیگران هست و پیش خودش میگوید رفتارهایی که از او سر میزند، عادی است. افراد بد طینت هم در این ماجرا میانداری میکنند و میشود آنچه که شد.
- اول کار که برای قرارداد آمد هم همینطور بود؟
ببین یک دختری بود مثل بقیه دخترها، حجاب معمولی و به شدت خجالتی. هنوز هم همینطور است، من در جشنواره جام جم او را دیدم، هنوز هم به نظر می رسید ذاتاً دختر با حجب و حیایی است. اما یک چیزی را هم در نظر بگیرید روزی که این اتفاق افتاد من تا یک هفته نتوانستم او را پیدا کنم که به او بگویم آن عکس کوفتیات را بردار. جلسهای اتفاق افتاد با یکی از مدیران سیما؛ آقای مدیر! برخورد با این دختر خطاست. این بچه هنوز نمیفهمد چرا این کارش غلط بوده! جواب آن دوست عزیزی که روبروی او نشسته بود و از او می پرسید و ریحانه پارسا هم جواب داد: " مگر کار بدی کردم؟ همه همین شکلی هستند! "
- در جشنواره جامجم با «لعیا زنگنه» رفتی بالای سن، قصد داشتی نکتهای را در پس رفتارهای ریحانه پارسا منتقل کنی؟ چون لعیا زنگنه همه را با آن دختر محجبه و چادری در پناه تو به خاطر میآورند.
شما فقط یک شخصیت دختر خاص را در سریال من نبین، همه زنان قصههای مرا آنالیز کن. در سریال پدر شخصیت زنی که من روی آن ایستادهام شریفه است نه لعیا زنگنه، منظورم کاراکتر است. این دختر (لیلا با ایفای ریحانه پارسا) تازه ۲۰ سال بعد قرار است بشود شریفه. یا سر تنهایی لیلا هم باز یک شریفه داشتم. شریفه زنی که سرد و گرم کشیده، بالا و پایین دیده، در دوران تثبیتش باحیاست. اتفاقاً فکر میکنم واکنشی که در تنهایی لیلا و پدر نشان دادم، خیلی جسورانهتر بود تا انقلاب زیبا. در انقلاب زیبا سیاسیها و اپوزیسیون از کار من، دردشان آمد، ولی اینجا همه انگار دردشان آمده بود. تو ببین چرا روی مفهوم عادی سازی تاکید دارم.
- ما (جریان رسانهای) هم بیحیایی را داریم، عادی سازی میکنیم؟
بله. خودمان! من در همین سریال بر سر دوراهی که حالا در موردش حرف خواهیم زد یک سکانسی میگذارم که بهنوش بختیاری (کاراکتر ثریا) میآید پیش مریم (مهراوه شریفینیا) و میگوید حامد (حمید گودرزی) درگیر رنگ و لعاب پریناز (میترا حجار) است، تو هم یک حرکتی بزن! همه حرف من در سریال بر سر دو راهی، همان حرفی است که از زبان کاراکتر مریم بیرون میآید، زن باحیا می گوید یعنی چه؟ میگوید: " من چادرم را کنار بگذارم، برای اینکه حامد چیتان فیتانی پریناز را دوست دارد؟ خب به درک که دوست دارد."
متاسفانه اخیراً سریالی را دیدیم که علی الظاهر در مورد بچههای جنگ و خانوادههای محترم آنها ساخته شده بود که در آن رزمنده و شهید و جانباز و همه نشانههای آن دوران را دارد و چه چیزی را به تصویر میکشد، عشق رزمنده دارد را دارد به تصویر میکشد…، من خودم اینکاره هستم میفهمم که وقتی که قصهات تمام شد در ناخودآگاه مخاطب سریالت چه نشسته است. تو یک خانمی را با شخصیتی دوست داشتنی در متن یک سریال میگذاری و یک عشق دوست داشتنی ایجاد میکنی. در این عشق دوست داشتنی پسر را میبری جنگ. اول فکر می کنیم شهید شده، ولی بعداً میفهمیم اینطور نبوده وقتی او را برمیگردانی که این خانم را تبدیل کردهای به یک خانم متأهل و شوهر دار.
و قصه را داری میبری به سمت اینکه زن شوهر دار دارد به یک عشق دیگر فکر میکند و آنقدر مردی که امروز شوهرش هست را منفی گرفتهای که به من تماشاگر حق میدهی او برگردد به عشق قبلی خودش!
علی الظاهر داری حرف اعتقادی می زنی و بچه حزب اللهی هم هستیم و قاعدتاً باید خوشمان بیاید که بچه مسلمونی که از جنگ برگشته به عشق واقعی خودش میرسد. یک زمانی بود که وقتی یک زنی شوهر داشت از نظر همه مردم دیگر دیده نمیشد، یا مردی که زن داشت به هیچکس چشم نداشت. ولی امروز داری به ناخودآگاه جامعه امروز می گویی که آقا در حزب اللهی ها هم اینطوری وجود دارد؟! تو ممکن است که در برخورد اول با سریال چنین چیزی را نبینی ولی من خودم کننده هستم و میدانم چه چیزی در ذهن مخاطب مینشیند. چطور این خطر را نمیبینید، ولی خطر فلان هنرپیشه ای که روسریش بالا رفته را میبینید؟ اینکه اهمیت ندارد. این یک روز جلو میآید یا اصلاً جلو نیاید، اما آن موضوع، یعنی محتوای این سریال، خیلی خیلی خطرناک است.
12jav.net