پسرساده در تله دختر شیطانی
آنچه میخوانید داستان مردی از اهالی استان خراسان جنوبی است.
دوات آنلاین-زل زده بود و چشم از من بر نمیداشت. اعتراف میکنم که دلم لرزید و شیفته نگاه شیطانیاش شدم.
آشنایی من با نگار از آن جشن تولد لعنتی شروع شد تا به خود آمدم دیدم یک دل نه صد دل عاشق و دلباختهاش شدهام. اول ارتباط ما در فضای مجازی شکل گرفت اما بعد از مدتی چند بار با ماشینش این طرف و آن طرف رفتیم. دلم خوش بود که یک دختر پولدار پیدا کردهام و اگر با او ازدواج کنم سر و سامان خواهم یافت. نمیدانستم این آشنایی و دلباختگی مرا با چه سرنوشتی روبهرو خواهد کرد.
پسری بودم که همه فامیل روی سرم قسم میخوردند، یک روز نگار که تیپ و آرایش جلفی برای خودش درست کرده بود گفت: حسام تو تا به حال، خود واقعیات را کشف کردهای؟
نمیفهمیدم چه می گفت، پیشنهاد داد کمی مشروب بخورم و بعد حالتی را که پیدا میکنم برایش تعریف کنم. نمیدانم با کدام عقل و چرا بدون هیچ مقاومتی خواستهاش را پذیرفتم و برای این که نظر او را به خودم جلب کنم چند بار دیگر هم این کار را کردم. نگار بعد از مدتی پیشنهاد داد قرصهای آرامش بخش مصرف کنم، قرصهایی که هم مخدر بودند و هم روان گردان و من نمیدانستم ...
حسام آهی کشید و افزود: یک بار از این قرصها مصرف کردم و درست در همان روزها بود که متوجه شدم نگار با پسر دیگری نیز در ارتباط است.
خیلی ناراحت و عصبی شده بودم و با پسر خالهام درددل کردم اما وقتی موضوع قرصها را به او گفتم، سرش سوت کشید و از من خواست هر چه زودتر رابطهام را با او قطع کنم. پسر خاله ام که فکر میکرد شاید معتاد شده باشم مرا به مرکز مشاوره آرامش پلیس آورد که در این جا با صحبتهای کارشناس مشاوره فهمیدم چه اشتباهی کردهام و چه خطر بزرگی از بیخ گوشم رد شده است.
حالا میفهمم چرا پدرم میگفت برای ازدواج باید هوش و حواسم را جمع و چشمانم را باز کنم تا یک آدم با خانواده و پاک و اصیل شریک یک عمر زندگی ام شود. اگر پسر خالهام به دادم نمیرسید، معلوم نبود چه بدبختی به سرم میآمد!
12jav.net