2024/04/16
۱۴۰۳ سه شنبه ۲۸ فروردين
فرجام تلخ عشق اینترنتی برای دختر جوان

فرجام تلخ عشق اینترنتی برای دختر جوان

در فضای مجازی با مردی جوان آشنا شدم که ادعا کرد همسرش را طلاق داده است و به دنبال یک شریک خوب و شایسته برای زندگی می گردد اما ...

دوات آنلاین-در فضای مجازی با مردی جوان آشنا شدم که ادعا کرد همسرش را طلاق داده است و به دنبال یک شریک خوب و شایسته برای زندگی می گردد اما ...

 

زن جوان با صورتی سرخ شده از شرم در حالی که منتظر بود قاضی برای ورود به اتاق صدایش بزند، گفت: ناگهان درگیر یک رابطه احساسی شدم و تصمیم عجولانه ای گرفتم که غرورم را شکست و مرا به مرز پوچی و بی هدفی کشاند. دختر درس خوان خانواده بودم همه از استعدادم تعریف می کردند و همین موضوع سبب شد از خود راضی بار بیایم. کمتر با اطرافیان ارتباط برقرار می کردم و بیشتر سرگرم درس خواندن بودم و بعد از گرفتن دیپلم، دانشگاه مرا حسابی درگیر خودش کرد. در این مدت چند خواستگار خیلی خوب داشتم اما جواب رد دادم و مصمم می گفتم فعلا می‌خواهم ادامه تحصیل بدهم. دوران تحصیل و دانشگاه هم گذشت. مدرک تحصیلی ام را که گرفتم پدر و مادرم می گفتند باید کم کم ازدواج کنم و سر و سامان بگیرم ولی من با سختگیری های بیش از حد و اندازه به چند خواستگار دیگرم نیز جواب رد دادم. در همان شرایط، شغلی مناسب پیدا کردم و با پولی که پس انداز کرده بودم برای خودم جهیزیه دهان پر کنی خریدم.دیگر توقعاتم خیلی زیاد شده بود و گاهی اگر خواستگاری می آمد برایش شرط و شروطی می گذاشتم که پا به فرار می گذاشت تا این که کم کم صدای پدر و مادرم درآمد اما دیگر، خواستگار دلخواه در خانه ما را نزد، از طرفی وقتی فکر می کردم تا آن موقع به چه افراد خوبی جواب رد داده ام اعصابم به هم می ریخت.

 

در همین اوضاع و احوال بود که در فضای مجازی با مردی جوان آشنا شدم. ادعا می کرد همسرش را طلاق داده و دنبال یک شریک خوب و شایسته برای زندگی اش است. سخت اسیر احساسات هیجانی شده بودم. درست در همان روزها یک خواستگار خوب دیگر هم برایم آمد ولی من که می خواستم با عشق و علاقه شریک سرنوشتم را انتخاب کنم به خواستگارم جواب رد دادم و با وجود مخالفت خانواده به خواستگاری مرد مورد علاقه ام جواب مثبت دادم. ازدواج کردم و پا به خانه شوهر گذاشتم اما حالا می فهمم چقدر اشتباه کردم چون شوهرم آن فرد شایسته ای نبود که فکرش را می کردم. زندگی مشترک خود را با کمک های پدرم شروع کردیم ولی شوهرم هیچ احساس مسئولیتی نداشت و سرکار نمی رفت.

 

هر موقع هم می خواستم درباره علت بیکار ماندنش حرفی بزنم امروز و فردا می کرد و چشم به حقوق من دوخته بود.باز هم برای حفظ آبرویم چیزی نگفتم و سکوت کردم. ولی مدتی است متوجه شده ام که مواد مخدر مصرف می کند و خیلی تندخو و بد اخلاق شده است. در آخرین بحثمان کتکم زد که تا چند روز خجالت می کشیدم به دلیل کبودی زیر چشم هایم از خانه بیرون بیایم. وقتی پدر و مادرم متوجه این موضوع شدند مرا به خانه خود بردند. روزی که خانواده ام می گفتند این آدم اهل زندگی نیست و به درد تو نمی خورد مغرورانه با صدای بلند گفتم «چشم حسود کور» تا آن ها حساب کار دستشان بیاید و دیگر نظری ندهند.اما حالا می فهمم که هر قدر هم با سواد و دانشگاه رفته باشی باید احترام بزرگ ترها را حفظ و در کارها مشورت کنی. من، شوهرم را دوست دارم ولی نمی دانم باید چکار کنم که او به من و زندگی مشترک مان و  مسئولیتی که در این قبال بر عهده داریم تعهد نشان دهد.

 

منبع: خراسان

12jav.net

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.