نقدی بر سریال حوالی پاییز؛ حیف از این سوژه ارزشمند
سریال حوالی پاییز نخستین ثمره تلاشها برای روایت دراماتیک فاجعه منا است. بعدازاین فاجعه دردناک دورخیزهایی برای ساخت فیلم و سریال شد اما فعلاً «حوالی پاییز» است که در معرض تماشا قرارگرفته.
دوات آنلاین-سریال حوالی پاییز نخستین ثمره تلاشها برای روایت دراماتیک فاجعه منا است. بعدازاین فاجعه دردناک دورخیزهایی برای ساخت فیلم و سریال شد اما فعلاً «حوالی پاییز» است که در معرض تماشا قرارگرفته.
سریال حوالی پاییز مدتی است روی آنتن شبکه سه میرود؛ درست بعد از پایان «دلدادگان». آن سریال در میانه پخش جای خود را میان بینندهها باز کرد و همین فرصت خوبی برای «حوالی پاییز» بود تا پا جای آن بگذارد. سریال در قسمتهای نخست چند خرده قصه معمایی طرح کرده بود و همین دلیل دیگری است که نام «حوالی پاییز» سر زبانها افتاد.
از ابتدای هفته، قصه وارد فاز تازهای شده است و ماجرای فاجعه دردناک منا محور قرارگرفته. بااینحال تلاشها برای نمایش تصویری درخور، از این حادثه به بار ننشسته و کارگردان (حسین نمازی) نتوانسته حق مطلب را ادا کند. دلیل ناکامی سریال حوالی پاییز به خست در اشارات صریح به فاجعه منا برنمیگردد بلکه ایراد اصلی، نحوه مواجهه قصه با اتفاق است. از قضا، حجم زیادی از داستان به فاجعه اختصاص دارد ولی چون دراماتیزه نشده، کارکرد خود را ازدستداده است.
حادثه منا آنقدر تلخ، دردناک و تکاندهنده است که شنیدن خبر آن بهتنهایی مردم را متأثر میکند. این ویژگی اما در سریال نمود ندارد، چون کارگردان از خلق اتمسفر شرایط خانوادههای داغدیده ناتوان بوده. یک گام به عقبتر برگردیم؛ «حوالی پاییز» لطمه اصلی را از کیفیت پایین خورد و وقتی در بزنگاه خواست حرف خود را بزند، ناموفق بود.
این سریال قصهاش را بر پایه کلیشهها بنانهاده و بر همین اساس روابط شخصیتها کلیشهای و باسمهای است؛ از شیوه مراوده در خانه و محل گرفته تا چگونگی عاشق شدن و روابط عاشقانه. کارگردان حتی به جزئیات هم بی توجه بوده؛ در قسمتهای پیش برای دختر یک خانواده مذهبی مشکلی پیش میآید ولی نه اعضای خانواده متوجه پسر مزاحم میشوند و نه همسایهها. فراموش نکنیم قصه در یک بافت مذهبی روایت میشود و همسایهها حواسشان به یکدیگر هست.
توجه به همین جزئیات است که یک سریال را باورپذیر و زمینه را برای پذیرش حرف اصلی فراهم میکند. مثال دیگر را از قسمت سیزدهم که نقطه عطف قصه سریال حوالی پاییز است، عاریت میگیریم. این قسمت به قدری پرداخت بدی داشت که مورد انتقاد چند رسانه هم گرفت. در این قسمت، مادر، دختر و دو عروس خانواده متوجه میشوند جرثقیلی در مسجدالحرام سقوط کرده و اوضاع وحشتناکی برای زائران به وجود آمده است. تلفن همراه سامان و مهران که برای زیارت رفتهاند جواب نمیدهد و از طرف دیگر همسر باردار مهران، حال خوبی ندارد. در این شرایط، همه اعضای خانواده نگراناند، بالا و پایین میروند، تلفن میزنند و مدام سعی دارند از دیگران درباره حال آن دو نفر جویا شوند. این درحالی است که در چنین شرایطی، اولین کاری که هرکس انجام میدهد چک کردن اخبار لحظهبهلحظه از تلویزیون یا سایتهای خبری است.
در منزل این خانواده، هیچ تلویزیونی روشن نیست تا از شبکه خبر اخبار را پیگیری کنند! حالا تلویزیون هیچ، آیا در سال 94 هنوز اینترنت به خانه آنها راه پیدا نکرده است؟ عروس بزرگ خانواده، روزنامهنگار است اما حتی او هم برای یافتن اطلاعات بیشتر درباره این حادثه محض نمونه یک سایت خبری چک نمیکند! مگر میشود یک خبرنگار به هیچ کانال خبری دسترسی نداشته باشد و برای یافتن اطلاع از آخرین اخبار، مجبور باشد به همکارش تلفن بزند؟ در این سریال وضعیت بهنوعی ترسیمشده که انگار فاجعه منا متعلق به دهه شصت و هفتاد است و اصلاً وسایل ارتباط جمعی در دسترس مردم نیست!
شاید گفته شود کارگردان مجبور نیست، پایندی کامل به واقعیت داشته باشد ولی فراموش نکنیم او قصد داشته یک امر واقعی را تداعی کند؛پس تا جایی که ممکن است باید فضای سریال واقعی باشد. وانگهی، کاری که کارگردان کرده هیچ نسبتی با ایجاد تعلیق ندارد. اتفاقاً سر زدن کاراکترهای «حوالی پاییز» به تلویزیون و کانالها برای اطلاع از چند و چون بر هیجان قصه میافزود.
یک مثال دیگر که نشان از بیدقتی کارگردان دارد: سقوط جرثقیل در مسجدالحرام، روز 20 شهریور سال 1394 اتفاق افتاد و زمان فاجعه منا هم در تاریخ دوم مهر بود. در سریال حوالی پاییز درست در چنین روزی مادر خانواده یک ژاکت بافتنی به تن دارد و پسری که مادرش را به همراه پسران این خانواده راهی حج کرده هم یک کاپشن دودی پوشیده. ممکن است کسی پیدا شود که در ماه شهریور، ژاکت و کاپشن بپوشد؟
در بازسازی یک واقعه تاریخی، اولین مسئله مهم، توجه به شرایط زمان وقوع یک اتفاق است. واقعاً سازندگان سریال، نمیدانستند حج سال 94 در تابستان بوده و نباید هر لباسی به تن بازیگران کنند؟
چنین ایرادهایی باعث میشود حواس بیننده از حرف اصلی منحرف شود و نتواند با قصه ارتباط برقرار کند. نیت و عزم سازندگان «حوالی پاییز» برای تصویری کردن فاجعه منا تحسینبرانگیز است اما نباید به هر قیمت سراغ سوژههای مهم رفت. شاید آنها از نبود امکانات بگویند، شاید ایده آل شان برای ساخت سریال فراهم نشده، شاید بگویند گام اول است و ... اینها هیچ کدام دلیل موجهی برای هدر دادن یک سوژه مهم نیست.
ابعاد فاجعه منا آن قدر بزرگ است که نمایش مستند گونه تصاویر و بازخوانی خاطرات بازمانده ها حق مطلب را ادا میکند. با این پیش زمینه، وقتی قرار است چنین حادثهای تبدیل به سریالی داستانی شود، باید قدرت فنی داشته باشد و مخاطب را در وهله اول میخکوب یک قصه جذاب کند. «حوالی پاییز» صاحب چنین قدرتی نیست؛ قصه، بازیها، دیالوگها، ریتم روایت و شخصیتپردازی ضعیف است و همین باعث شده سوژهای ارزشمند، کارکردی که باید را نداشته باشد.
منبع: تبیان
12jav.net