2024/11/21
۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
پیشنهادات ما
داستان‌های شاهنامه / رستم اکوان دیو را از پا درآورد

داستان‌های شاهنامه / رستم اکوان دیو را از پا درآورد

اکوان گفت: ای پهلوان از جنگ سیر نشدی؟ از دریا و دندان نهنگ چگونه آسوده بیرون شدی که دوباره برای جنگ به دشت آمده ای؟

دوات آنلاین-اکوان دیو رستم را به دریا انداخت اما رستم توانست خودش را نجات بدهد.  رستم چون از دریا خود را بیرون کشید کمربند باز کرد. ببر بیان را بر سنگی افکند کمر و اسلحه خودرا در آفتاب نهاد تا خشک شود .

 

پس زره پوشید و پس از مدتی به همان چشمه رسید که کنار آن خفته و اکوان او را از زمین برده و به دریا افکنده بود. هر طرف را نگاه کرد اثری از رخش پیدا نبود. با نهایت رنج پیاده شکارکنان این سو و آن سو می رفت. در گوشه ای چشمش به مرغزاری دلکش افتاد. آب ها روان ، درختان سرسبز و بر درختان قمری و دراج نغمه می کردند.

 

در زیر درختی چشم رستم به گله اسب افراسیاب و گله داران او افتاد که بخواب رفته بودند. در میان اسب ها ناگاه رخش را دید. حیوان با دیدن تهمتن شیهه کشید. رستم کمند کیانی را حلقه کرد ورخش را با آن به سوی خود آورد. تنش را تیمار کرد. زین بر پشتش نهاد و بر آن نشست.

 

پس شمشیر بر دست گله اسبان را به سوی خاک ایران راند. گله دار چون صدای اسبان را شنید، سراسیمه از خواب بیدار شد. سواران نگهبان را خبر کرد. همه بر اسب نشستند و به سوی تهمتن حمله آوردند. رستم چون آنها را دید تیغ از نیام کشیده فریاد برآورد : من رستمم ، پوردستان سام .

 

چوپانان تعدادی کشته شدند و دیگران بسوی شهر خود گریختند. در همین زمان بود که افراسیاب برای دیدن گله اسب ها با نوازندگان و خوانندگان و چنگ و رود و می ، به آن دشت رسید و این کار هر سال او بود.

 

چون به نزدیک مرغزارآمد، دید از اسب ها و چوپانان خبری نیست. لحظه ای بعد صدای اسب های گریخته را شنید و در پی آن چوپان پیر پیدا شد. سراسیمه، نالان و تیرخورده چون افراسیاب را دید گفت: ای شاه ، رستم به تنهایی تمام گله را از دشت برد، گروهی بسیار را بکشت و رفت.

 

افراسیاب که رستم را از نزدیک دید گفت: کار از شوخی گذشته باید اسلحه پوشید و چنان کرد.

 

در پی آن به اندک مدتی سپاهی از پی رستم بسوی مرز ایران فرستاد. چون رستم ایشان را دید مکان گرفت. کمان از بازو رها و باریدن تیر را بر ایشان آغاز کرد و شصت مرد دلاور را به ضرب تیر افکند. بعد دست به گرز برد و چهل تن دیگر از نامداران را بخاک افکند. چهار پیل سپید که از آن ایشان بود به غنیمت گرفت.

 

سربازان افراسیاب چون چنان دیدند از رستم گریختند و رستم گرز بر کف، دو فرسنگ در پی ایشان تاخت کرد تا به کنار همان چشمه رسید که بار اول در کنارش خفته بود. ناگهان بار دیگر اکوان دیو با او روبرو شد.

 

اکوان گفت: ای پهلوان از جنگ سیر نشدی؟ از دریا و دندان نهنگ چگونه آسوده بیرون شدی که دوباره برای جنگ به دشت آمده ای؟

 

تهمتن چون گفتار اکوان را شنید، کمند از فتراک باز کرد و بسوی دیو افکند تا اکوان خواست چاره کند به بند رستم افتاده بود.

 

پس کمند را بهم پیچانیده و بر زین رخش بست. گرز را بر دور سرچرخش داده بر سر اکوان دیو کوفت که سرو مغز و یال دیو درهم شکست.

 

پس از رخش فرو جست. خنجرکشید و سر دیو پلید ناراست را از تن جدا کرد. خدا را نیایش کرد و پلیدی را که به سرزمین ایران رخنه کرده بود با یاری خداوند از مرز و بوم بیرون راند .

 

رستم چون سر اکوان دیو را از تن جدا کرد، بر رخش نشست.  گله اسبان را پیش انداخت به همراه پیلان روانه اردوی کیخسرو شد. بزرگان ایران رستم را استقبال کردند و کیخسرو خود به استقبال او رفت .

 

رستم و سرداران به ایوان شاه آمدند و یک هفته پیروزی بر پلیدی اکوان دیو را جشن گرفتند.

 

رستم گفت: در تمام جهان گوری به خوبی او ندیده بودم و با افسوس آن را کشتم چون شمشیر به پوستش زدم مانند ماری از پوست بیرون آمد.

سرش چون سر پیل و مویش دراز

دهان پر زدندان همه چون گراز

دوچشمش سپید و لبانش سیاه

تنش را نشایست کردن نگاه

سرش کردم از تن به خنجر جدا

از او خون همی رفت اندر هوا

 

کیخسرو و دیگران در شگفت شدند.

 

رستم گفت: اگر خداوند یاری نکرده بود من نیز نابود شده بودم.

 

پس از دو هفته تهمتن گفت ای پادشاه اجازه می خواهم تا برای دیدن پدرم زال به مکان او بروم. چون پدر را دیدم بزودی باز خواهم گشت و کین سیاوش را باز خواهیم خواست.

 

کیخسرو رستم را بی نیاز کرد. هدایای فراوان به او داد و گفت: ای پهلوان یک امروز را نیز نزد من باش سپس مختاری .

 

فردای آن روز رستم روانه زابلستان شد. کیخسرو و همه پهلوانان و سرداران تا دو فرسنگ او را بدرقه کردند بعد یکدیگر را بدرود نمودند و رستم از آنجا روانه زابلستان شد .

 

منبع: https://www.mehremihan.ir/

12jav.net

 

پیشنهادات ما
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.