2024/04/27
۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
دختراغواگر،شکارچی‌مردان هوسران

دختراغواگر،شکارچی‌مردان هوسران

از راننده مي خواستم براي صرف چاي يا غذا مرا به خانه اش ببرد اين حرفها و طرز رفتار من وسوسه كننده بود و طعمه هايم به طمع برقراري رابطه نامشروع كاملا تسليم مي شدند

دوات آنلاین-نابساماني خانواده يكي از دلايل اصلي گرايش جوانان به جرم و بزه است اين را مي توان به خوبي از لابلاي حرفهاي دختري به اسم مژگان فهميد او به جرم سرقت دستگير شده و پرونده اتهامي‌اش در دادسرا در جريان است.

 

مژگان علاقه اي به گفت و گو ندارد و ترجيح مي دهد كارهايش در دادسرا زودتر تمام شود و او را به زندان بازگردانند اما با اصرار و پافشاري بالاخره راضي مي شود كمي از داستان زندگي اش را تعريف كند البته از همان اول شرط مي گذارد:"هر سوالي را كه دلم خواست جواب مي دهم بعد گير ندهي حالا اين يكي را هم بگو آن يكي را هم جواب بده بايد ببينم سوالاتت درباره چيست آن وقت خودم تصميم مي گيرم."

 

شرط را كه مي پذيرم حرفهايش را با نوع اتهامش شروع مي كند:"اسمش را گذاشته اند سرقت مقرون به آزار اما نمي دانم آزارش كجا بود اين خود مردها بودند كه براي رابطه با من دندان تيز مي كردند اگر وسوسه نمي‌شدند كه من هم نمي‌توانستم نقشه‌ام را اجرا كنم."اين حرفهاي مژگان بسيار سوال برانگيز است مگر او با چه روشي سرقت مي كرد؟

 

قبل از اين كه اين پرسش را به زبان بياورم خودش از نگاه كنجكاو و سرگردانم متوجه مي شود و مي گويد:"من مرداني را كه حدس مي زدم پولدار هستند شناسايي مي كردم و با اغفال و فريبكاري به خانه شان مي رفتم."

 

اين جواب متهم هنوز ابهامات را از بين نبرده و شگرد او را به خوبي آشكار نكرده است براي همين مي خواهم بيشتر توضيح بدهد . مژگان مي گويد:"در خيابان هاي بالا شهر پرسه مي زدم و همين كه خودروي مدل بالايي را مي ديدم براي راننده دست تكان مي دادم البته اگر راننده مردي جوان و تنها بود . بعد سوار ماشين مي شدم و سر صحبت را باز مي كردم و بالاخره از راننده مي خواستم براي صرف چاي يا غذا مرا به خانه اش ببرد اين حرفها و طرز رفتار من وسوسه كننده بود و طعمه هايم به طمع برقراري رابطه نامشروع كاملا تسليم مي شدند."

 

مژگان كمي مكث مي كند و بعد درباره اين كه چنين شگردي را از كجا ياد گرفته مي گويد:" دو برادرم هم همدست من بودند يك روز همين طور كه با هم فكر مي كرديم و دنبال راهي براي دزدي مي گشتيم كه اين راه به ذهنمان رسيد مي دانستيم اين ترفند جواب مي دهد چون مردان بي اخلاق خيلي زود اسير وسوسه مي شوند و به تبعات بعدي آن فكر نمي كنند."

 

ميان اين دو كه ادامه شگرد مژگان را بپرسم يا دليل اين كه او و برادرانش به فكر سرقت افتادند مردد هستم بالاخره سوال اول را ترجيح مي دهم و دختر جوان پاسخ مي دهد:"همان طور كه گفتم به خانه طعمه هايم مي رفتم در تمام اين مدت دو برادر هم مرا تعقيب مي كردند و بيرون خانه سوژه كشيك مي دادند . در خانه وقتي مردان مي رفتند با آبميوه ،شربت يا چاي تهيه كنند من مانع شان مي شدم و با تعارف و حركات اغوگرانه از آنها مي خواستم خودم اين كار را انجام بدهم من از قبل هميشه داروي بيهوشي همراه داشتم و نوشيدني را مسموم مي كردم . مردان هم چند دقيقه بعد از خوردن آن بيهوش مي شدند سپس من با برادرهايم تماس مي گرفتم و به آنها مي گفتم وقتش رسيده است آنها بلافاصله وارد خانه مي شدند و سه نفري شروع به جست و جو مي كرديم و هر چيز باارزشي كه به چشممان مي خورد بر مي داشتيم."

 

 

مژگان ناگهان سرش را پايين مي اندازد و سعي مي كند خودش را به گونه اي پنهان كند . با نگاهي به دور و اطراف دليل اين كار او معلوم مي شود يكي از شاكيان به راهرو دادسرا آمده است و مژگان نمي خواهد با او رودررو شود.آن مرد كه با فاصله از ما مي نشيند خيال متهم كمي راحت مي شود و ادامه ماجرا ر ا تعريف مي كند:"بيشتر پول نقد و طلا مي دزديدم و بعد دو يا سه نفري به جواهرفروشي ها مي رفتيم چون ظاهر خانوادگي داشتيم معمولا طلاها را بدون فاكتور از ما مي خريدند و كسي مشكوك نمي شد."

 

ترس از دستگيري و مجازات يكي از كابوس هاي هميشگي مجرمان است آيا مژگان هم چنين واهمه اي داشته است؟

 

  • اوايل مي ترسيدم . طبيعي هم هست تجربه چنين كارهايي را نداشتم به اين فكر مي كردم كه اگر در خانه طعمه ها بلايي سرم بيايد چه بايد بكنم يا اگر نقشه مان لو رفت و دستگير شديم تكليف چيست اما كم كم اين كار برايم عادي شد حق با برادرهايم بود داروي بيهوشي خيلي خوب جواب مي داد و خطر اول برطرف مي شد بعد هم مالباختگان جرات نمي كردند از من شكايت كنند چون اگر اين كار را مي كردند آبروي خودشان به خطر مي افتاد و بايد در برابر خانواده شان جوابگو مي شدند براي همين به اين نتيجه رسيدم كه ديگر جاي نگراني وجود ندارد.

 

مژگان خسته شده و مي خواهد به اين گفت وگو پايان بدهد ولي هنوز سوالات زيادي باقي مانده متهم شرط اولش را يادآوري مي كند و من به اصرار ادامه مي‌دهم :"لااقل بگو چرا مجبور به اين كار شدي؟"

 

دختر جوان چنان آهي مي كشد كه انگار حسرت يك عمر نداشته ها و اشتباه‌ها را يكجا از ته قلبش بيرون داده است:"پدر و مادر درست و حسابي كه نداشتيم از بچگي در فقر و بدبختي زندگي مي كرديم .پدرم معتاد بود و مادرم توان رسيدگي به وضعيت ما را نداشت نه من و نه برادرهايم هيچ كدام نتوانستيم مدرسه برويم و هر كدام در مقطع ابتدايي يا راهنمايي مجبور شديم ترك تحصيل كنيم بعد از آن هم بيكار و بي پول بوديم و چاره اي نداشتيم جز اين كه دزدي كنيم مي خواستيم ثروتمند شويم و مثل بقيه مردم خوب بخوريم خوب بپوشيم و به تفريح برويم اگر پدرم به جاي مواد مخدر به ما و آينده مان فكر مي كرد حالا و روزمان اين نبود."

 

آه دوم مژگان دست كمي از اولي ندارد . گوشه چشمش قطره اشكي پيدا مي شود اما با تمام توان جلوي آن را مي گيرد و اجازه نمي دهد بغضش بتركد.

 

دختر جوان درباره نحوه دستگيري اش هم توضيحاتي دارد:"ما فكر نمي كرديم آن مردان شكايت كنند اما بالاخره چند نفري به آگاهي رفتند و از من چهره نگاري كردند من خيلي اتفاقي دستگير شدم پارك رفته بودم كه ماموران مشكوك شدند و فهميدند  من خيلي شبيه به چهره نگاري هستم اين طور بود كه به دام افتادم اوايل اعتراف نمي كردم چون تصورم بر اين بود آنها هيچ مدركي از من ندارند مخصوصا اين كه به هر كسي خودم را با يك اسم معرفي كرده بودم البته اين ترفند جواب نداد و وقتي با يكي از شاكيان رودررو شدم همه حقايق را گفتم . من در مجموع از 15 مرد به اين شيوه سرقت كردم."

 

قبل از اين كه مژگان از پرس و جوهاي مكرر عصباني شود تصميم مي گيرم به اين گفت و گو پايان بدهم اما او خودش مي خواهد چند جمله اي صحبت كند:"اگر خانواده درست و حسابي داشتم الان به جاي زندان بايد در دانشگاه مي بودم از طرفي تقصير خود شاكيان هم هست كه من توانستم اموالشان را بدزدم آنها هم اهل اخلاق نبودند و همين ضعف باعث شد اين بلا سرشان بيايد."

 

مژگان همين كه آخرين جمله اش را به زبان مي آورد بي مقدمه مي گويد:"خب به اندازه كافي نوشتي حالابرو."

12jav.net

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.