ماجرای عجیب مردهای که با پای خودش به خانه برگشت
مصطفی واحدی، بازپرس دادسرای جنایی تهران یکی از عجیبترین اتفاقاتی را که امسال شاهد آن بوده تعریف کرده است؛ ماجرای مرد مردهای که با پای خودش به خانه بازگشت.
دوات آنلاین-روز هجدهم تیر امسال بود. در دفتر کارم در دادسرا نشسته بودم و به پروندههای قضایی شعبه بازپرسی رسیدگی میکردم که مردی در حالی که اشک میریخت وارد شعبهام شد.
پروندهای به دست داشت و عکسی هم که میگفت برادر میانسال گمشدهاش است را در آن چسبانده بود. وقتی که با او حرف زدم و کمی آرام گرفت پرونده را خواندم که در شکایت او آمده بود: «برادرم متاهل بوده و فرزند دارد، خانهاش در شرق تهران است. او برای انجام کاری از خانه بیرون رفته و ناپدیدشده و تلفنش هم خاموش است.» بعد از آن با شاکی پرونده حرف زدم که گفت خانه دوستان، فامیل و هر فردی را که فکر میکرده برادرش آنجا رفته سر زده، حتی به کلانتریها، زندان و بهزیستی هم رفته اما ردی از برادر گمشدهاش پیدا نکرده است. بعد از ثبت اظهارات شاکی، او از دفترم بیرون رفت و با آمدن یکی از ماموران به اتاقم پرونده را به او دادم و به این ترتیب تحقیقات پلیس آگاهی برای یافتن ردی از مرد گمشده و پایان یافتن نگرانی خانوادهاش آغاز شد. هر چند روز در میان، مدام خانوادهاش به شعبه میآمدند و روند پرونده را پیگیری میکردند.
خلاصه چند هفته از این ماجرا گذشت تا اینکه احتمال دادیم شاید مرد گمشده، فوت کرده باشد بنابراین از خانواده وی خواستیم که به اداره پلیس بروند و تصاویر مردان فوتشده مجهولالهویه را بررسی کنند اما بعد از نگاه کردن تصاویر از سوی این خانواده ردی از آن مرد به دست نیامد تا اینکه اوایل مردادماه خانواده مرد گمشده از طریق پلیس اسلامشهر متوجه کشف جسدی در این شهر شدند که با مشخصات مرد گمشده شباهت داشت.
این خانواده برای دیدن جسد به پزشکی قانونی رفتند و چون جسد شباهت زیادی به پسر خانواده داشت او را شناسایی کردند و بعد جسد را تحویل گرفتند و به خاک سپردند. آنها مراسم سوگواری برایش برگزار کردند، غافل از اینکه او زنده است. مرد گمشده در روز چهلمش به خانه بازگشته بود و با دیدن پلاکاردهایی که برای تسلیت مقابل خانه پدرش نصب شده و صدای قرآن که از خانه شنیده میشد، شوکه شده بود. اما این همه ماجرا نبود. وقتی اعضای خانواده او را زنده و سالم دیده بودند باورشان نمیشد که او زنده است. حتی برخی از اعضای خانواده بیهوش شده بودند. بعد از آن بود که غم از این خانواده دور شد و شادی برایشان به ارمغان آمد.
وقتی مرد گمشده نزدم آمد باورم نمیشد که او زنده است و خوشحال شدم که نزد خانوادهاش بازگشته است. وقتی با او حرف زدم متوجه شدم که او برای کار از خانه بیرون رفته اما در اطراف تهران تصادف کرده و بعد از یکهفته که مرخص شده حافظهاش دچار مشکل شده و به کارگاهی در پاکدشت رفته و در آنجا مشغول به کار بوده تا اینکه بعد از چند هفته، هنگام کار دچار شوک شده و حافظهاش بازگشته بود. او وقتی به خانه آمده و آگهی ترحیم خود را دیده بود شوکه شده و باورش نمیشد که 40 روز است خانوادهاش بالای قبر فرد دیگری گریه و زاری میکنند!
منبع: جام جم
12jav.net