طلاق بهخاطر نفرین کردن مادر شوهر
مرد جوان: هرچه فکر کردم دیدم دیگر نمیتوانم یاسمن را تحمل کند. با اینکه عاشقش بودم ولی احساس میکنم از او متنفر شدهام. چطور میتواند مادرم را نفرین کند ...
دوات آنلاین-دعوای جنجالی عروس و مادرشوهر، برای زندگی تازه عروس و داماد دردسر ساز شد. زن جوان بعد از یک درگیری با مادرشوهرش، او را نفرین کرد و همین مساله باعث شد پایش به دادگاه خانواده تهران باز شود. شوهر این زن به خاطر این نفرین تصمیم گرفت برای همیشه از همسرش جدا شود.
او وقتی در مقابل قاضی قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: چهار ماه پیش با یاسمن ازدواج کردم. او از همان روز اول با مادرم مشکل داشت و همیشه سعی میکرد بهانهای برای دعوا با او پیدا کند. هربار مادرم را میدیدیم، بعدش با هم دعوا داشتیم. خوشم نمیآمد که به مادرم بی احترامی کند. برای همین سر این موضوع با او جر و بحث میکردم. تا اینکه چند روز پیش باز سر موضوعی بیاهمیت دوباره با مادرم درگیر شد. دعوایشان بالا گرفت و در دعوا، یاسمن مادرم را نفرین کرد و گفت الهی بمیری. خیلی عصبی شدم. وقتی اعتراض کردم این نفرین را دوباره تکرار کرد و گفت امیدوارم مادرت دیگر زنده نباشد. وقتی این حرفها را از یاسمن شنیدم بهشدت شوکه شدم.
حرفش تن و بدنم را لرزاند. احساس کردم یاسمن وجدان ندارد. کسی که آرزوی مرگ مادرم را میکند، در زندگی من جایی ندارد. من قبول دارم مادرم هم مقصر است. نمیگویم مادرم بیگناه است و یاسمن همیشه مقصر بوده؛ ولی مادرم یک زن پیر و سالخورده است. او بهجز من فرزند دیگری ندارد. برای همین حساسیتش زیاد است. بارها با یاسمن صحبت کردم و گفتم کمی مراعات حال مادرم را کند، با او جر و بحث نکند و هرچه میگوید اهمیتی ندهد. اگر اهمیت ندهد مادرم هم بیخیال میشود. ولی او هربار بیشتر مادرم را تحریک کرد و این موضوع را آنقدر بزرگ کرد که در نهایت برای او از خدا مرگ خواست.
هرچه فکر کردم دیدم دیگر نمیتوانم یاسمن را تحمل کند. با اینکه عاشقش بودم ولی احساس میکنم از او متنفر شدهام. چطور میتواند مادرم را نفرین کند و حتی وقتی اعتراض میکنم باز هم آرزوی مرگ برای مادرم میکند. احساس میکنم دیگر احترامی بین ما نیست و میدانم اگر زندگی مشترکمان ادامه پیدا کند، با جدالهای بیشتری مواجه خواهیم شد. برای همین تصمیم گرفتم از او برای همیشه جدا شوم.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی از وقتی با صدری ازدواج کردهام یک روز خوش نداشتهام، آن هم به خاطر مادرش. مادرشوهرم زندگی مرا نابود کرد. هر بار با دخالتها و توهینهایش بیشتر عذابم داد. جلوی شوهرم طوری رفتار میکرد که انگار مورد ظلم واقع شده ولی وقتی او نبود رفتاری خصمانه با من داشت. در این چهار ماه مرا خسته کرد. تحملم را از دست دادم. از دوروییهایش بیزار بودم. همیشه سعی داشت بین من و صدری دعوا بهراه بیندازد. اتفاقا موفق هم میشد. من هم نمیتوانستم ساکت بمانم و چیزی نگویم. برای همین همیشه با هم دعوا داشتیم. تا اینکه بالاخره طاقتم تمام شد و در عصبانیت او را نفرین کردم. ولی شوهرم این موضوع را بهانه کرد و گفت باید جدا شویم. او به جای اینکه از من حمایت کند، حاضر شد به خاطر مادرش، زندگیمان را نابود کند. برای همین من هم دیگر نمیخواهم در کنار او زندگی کنم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
منبع: جام جم
12jav.net