قتل با چکش بهخاطر طلب 3 میلیون تومانی
صبح روز جنایت از مقتول خواستم طلبم را بدهد كه شروع به فحاشی كرد. پدرم تازه فوت شده بود و دوستم به او فحاشی كرد. دیگر كنترلم را از دست دادم و سه ضربه به سرش زدم كه باعث مرگ وی شد.
دوات آنلاین-همه چیز در یك لحظه اتفاق افتاد، فحاشی، برداشتن چكش و ضربههای مرگبار. جنایتی تلخ كه راز آن بعد از شش ماه فاش شد و با اعتراف قاتل، ماموران جسد مقتول را از باغچه خانه عامل جنایت پیدا كردند.
جام جم نوشت:در این پرونده، ایرج 45 ساله متهم است دوستش به نام شهاب را به خاطر طلب سه میلیونی به قتل رسانده است. این پرونده سوم خرداد امسال وقتی روبهروی بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی تهران گشوده شده كه مردی موضوع گمشدن برادر 65 سالهاش را اطلاع داد. تحقیق از وی نشان میداد كه برادر معتادش مدتی است خانهاش را ترك كرده و شبها در خودروی پژو 206 خود میخوابد و سه ماه است كه ناپدید شده است.
پلیس به جستوجوی مرد گمشده پرداخت و دستور توقیف خودرویش هم صادر شد تا اینكه بیست و هفتم شهریور امسال خودرو در جاده كاشان از سوی پلیس راه متوقف شد. راننده مدعی بود كه خودرو را خریده و چون مالك از فروش منصرف شده شكایت كرده تا خودرو را پس بگیرد. او با این ترفند از دست پلیس فرار كرد، اما فرار او چند ماه بیشتر طول نكشید تا اینكه ماموران متوجه شدند این مرد همان فردی است كه مرد گمشده آخرین بار به دیدن او در خانه روستاییاش در شهر زنجان رفته است. ماموران برای دستگیری ایرج به خانهاش رفتند كه معلوم شد او خانوادهاش را به یكی از شهرهای جنوبی برده كه بعد از بازگشت بازداشت شد.
متهم در همان تحقیقات اولیه به قتل اعتراف كرد و گفت: مقتول سه میلیون تومان به من بدهكار بود. وقتی طلبم را خواستم، به پدرم فحاشی كرد كه عصبانی شدم و او را كشتم و در باغچه خانهام در روستایی در زنجان دفنش كردم.
بعد از این اعتراف، جسد از باغچه خانه قاتل كشف و به پزشكی قانونی منتقل شد.
مقتول به پدرم فحش داد، او را كشتم
ایرج 45 ساله، متاهل است و سه فرزند دارد. مدام با دستبندی كه دستانش را به هم گره زده بازی میكند. رنگ به رخسار ندارد و مدام زیر لب میگوید ایكاش خشم خود را كنترل میكردم و آن مرد معتاد را نمیكشتم. حالا شدهام قاتل و معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار همسر و سه فرزندم است.
*از آشنایی با مقتول بگو.
سال گذشته مدتی در شهر قزوین مشغول به كارهای ساختمانی بودم كه در آنجا از طریق یكی از دوستانم با شهاب آشنا شدم و بعداز مدتی رفیق صمیمی شدیم. او حتی یكبار ده روز مهمان خانهام بود.
* از اعتیاد مقتول خبر داشتی؟
این اواخر متوجه شدم و گاهی كه در نبود خانوادهام به خانهمان در یكی از روستاهای شهر زنجان میآمد، با او حرف میزدم و دعوا میكردم كه اعتیادش را ترك كند و شیشه را كنار بگذارد كه بیتوجه بود. از حرفهایش متوجه شدم همین اعتیادش به شیشه، باعث شده كه خانوادهاش او را طرد كنند و زیاد با او در ارتباط نباشند. او جا و مكان درستی نداشت.
* با مقتول اختلاف داشتی؟
اختلافمان برسر سه میلیون تومان پول بود. او این پول را ازمن قرض گرفته و قرار بود چند هفتهای پس دهد، اما به قولش عمل نكرد و پول را به من پس نداد.
*به خاطر همین او را کشتی؟
آخرین روزهای بهار امسال بود كه اعضای خانوادهام را نزد خانواده همسرم در یكی از شهرهای جنوبی كشور بردم تا مدتی در آنجا بمانند و بعد از پایان كارم سراغشان بروم و آنها را به خانه روستاییمان در زنجان منتقل كنم. مقتول با من تلفنی حرف زد و گفت، میخواهد برای دیدن من بیاید. گمان كردم، این بار كه به خانهام میآید سه میلیون تومان طلبم را نیز با خودش میآورد. اما وقتی آمد هیچحرفی از بدهیاش نزد. صبح روز جنایت از او خواستم طلبم را بدهد كه شروع به فحاشی كرد. پدرم تازه فوت شده بود و دوستم به او فحاشی كرد. دیگر كنترلم را از دست دادم. چكشی از روی زمین برداشتم و سه ضربه به سرش زدم كه باعث مرگ وی شد.
*با جسد چه كردی؟
نایلون پلاستیكی روی سر او گذاشتم تا لكههای خون روی فرش را كثیف نكند. میترسیدم جسد را همان روز از خانه بیرون ببرم. صبر كردم هوا تاریك شد. هر چه آثار لكههای خون در خانه بود را شستم. ناگهان به این فكر افتادم، جسد او را دفن كنم تا ردی از آن برجای نماند. در باغچه گودالی یك متری حفر كردم و جسد را در آنجا دفن كردم.
*با گوشی و خودروی مقتول چه كردی؟
روز بعد و پیش از بازگشت اعضای خانوادهام از شهرستان،گوشی تلفن همراه مقتول را شكستم و از بین بردم و در بیابان روستا انداختم تا ردی از او نماند. مانده بودم با خودروی پژو 206 او چه كنم. قطعه زمین موروثی داشتم كه آن را فروخته و برخی از بدهیهایم را با آن داده بودم، اما همسرم و بچهها از موضوع خبر نداشتند. زمانی كه آنها از سفر به خانهمان در روستا بازگشتند و خودروی پژو 206 را دیدند، درباره آن پرسوجو كردند. وانمود كردم كه آن زمین را فروختهام و با پول آن این خودرو را خریدم كه حرفهایم را باور كردند.
*اگر زمان به عقب بازگردد؟
آن روز مرد معتاد را به خانهام راه نمیدادم، دعوایمان نمیشد و عصبانی نمیشدم، او زنده میماند و من قاتل نمیشدم.
*دلت برای چه كسی تنگ شده؟
برای همسر و سه فرزندم.
*حرف آخر؟
خیلی پشیمانم و اگر خشم خود را كنترل میكردم الان قاتل نمیشدم.
12jav.net