2024/04/19
۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
وسوسه‌ای برای قتل زن جوان

وسوسه‌ای برای قتل زن جوان

اصلا فکر نمی کردم که شناسایی و دستگیر شوم. اگر می دانستم که دستگیر می شوم حتما فرار می کردم.

دوات آنلاین-راننده تاکسی  که به اتهام قتل زنی جوان بازداشت شده مدعی است قصد داشت با طلاهایی که از مقتول سرقت کرده است اقساط عقب افتاده خانه اش را پرداخت کند.

به گزارش جوان این پرونده بامداد سه شنبه چهارم مرداد ماه امسال پس از کشف جسد زنی در میان شمشادهای حوالی بزرگراه صیاد شیرازی از سوی مأموران آغاز شد. آن روز مأموران کلانتری ۱۰۲ پاسداران در محل حادثه با جسد زن ناشناسی روبه رو شدند که با اصابت جسم سختی به سرش به کام مرگ رفته بود.

مأموران در ادامه بررسی‌ها آلت قتاله را که تکه سنگ خونینی بود در نزدیکی جسد کشف کردند و همچنین مشخص شد مقتول که لباس بیرون به تن داشت به بهانه‌ای به میان شمشادها کشانده شده و به قتل رسیده است.

همزمان با انتقال جسد برای شناسایی به پزشکی قانونی، تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی به دستور بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران برای تحقیقات وارد عمل شدند.

کارآگاهان در اولین گام هویت مقتول را به نام حمیرا شناسایی کردند و دریافتند وی صبح روز قبل از کشف جسدش به بانکی در حوالی یکی از خیابان های مرکزی تهران مراجعه کرده است تا بارهن گذاشتن طلاهایش وام بگیرد.

از سوی دیگر مشخص شد حمیرا آن روز طلاهایش را به دلایلی در رهن بانک نگذاشته و دقایقی بعد بدون گرفتن وام از بانک خارج می شود که به قتل می رسد و طلاهایش سرقت می شود.

در گام بعدی مأموران دوربین های اطراف بانک را مورد بازبینی قرار دادند و مشاهده کردند حمیرا پس از خارج شدن از بانک سوار خودروی تاکسی زرد رنگی شده است، بنابراین مأموران راننده تاکسی را به عنوان مظنون حادثه تحت تعقیب قرار دادند تا اینکه چند روز قبل وی را دستگیر کردند.

متهم ابتدا منکر قتل حمیرا شد، اما در نهایت صبح دیروز در بازجویی های فنی در دادسرای امور جنایی تهران به قتل زن جوان اعتراف کرد.

متهم پس از اعتراف برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.

 

گفت وگو با متهم

*خودت را معرفی کن؟

هرمز هستم ۴۳ ساله.

*متأهلى؟

بله، یک فرزند هم دارم.

*شغلت چیست؟ راننده تاکسی هستم.

*مقتول را می شناختی؟

بله، چند ماه قبل با او آشنا شدم.

*چطوری؟ من راننده تاکسی هستم و با افراد زیادی در طول روز برخورد دارم و گاهی هم با مسافرانم ارتباط می گیرم. مقتول هم چند ماه قبل سوار تاکسی من شد تا او را به مقصدی برسانم. در میانه راه از مشکلات خانواده و گرفتارهای زندگی با هم حرف زدیم که به من اعتماد کرد و تلفن همراه مرا گرفت و قرار شد هر وقت کاری بیرون داشت با من تماس بگیرد تا او را به مقصد برسانم و قرار شد من هم کرایه کمتری از او بگیرم. همین موضوع باعث آشنایی ما شد تا با قتل پایان یافت.

*چرا قتل؟

آن روز وسوسه شدم تا طلاهایش را سرقت کنم و به همین سبب هم او را به قتل رساندم.

*درباره روز حادثه توضیح بده؟

من یک بار دیگر هم قبل از حادثه مقتول را به مقصدی رسانده بودم و روز حادثه برای دومین بار بود که با تلفن همراه من تماس گرفت و گفت قصد دارد به بانکی برود و وام بگیرد. او از من خواست اگر در مسیر هستم او را به بانک برسانم که قبول کردم و او را از نزدیکی خانه اش سوار کردم و به بانک رفتیم. آنجا بود که فهمیدم او قصد دارد طلاهایش را در رهن بانک بگذارد و وام بگیرد. دقایقی بعد از بانک بیرون آمد و گفت که کیف مدارکش را که کارت ملی اش داخل آن بوده گم کرده است و به همین دلیل هم نتوانسته طلاهایش را در رهن بانک بگذارد. احتمال دادیم کیف مدارکش را در راه آمدن به بانک گم کرده باشد که به نزدیکی محل حادثه رفتیم که حمیرا از آنجا عبور کرده بود. وقتی از کنار شمشادها عبور کردیم کیف مدارکی به چشممان خورد که حمیرا پیاده شد و به داخل شمشادها رفت و من هم برای سرقت طلاها از پشت با تکه سنگی او را به قتل رساندم.

*بعد از قتل کجا رفتی؟

وقتی او را به قتل رساندم کیف طلاها و موبایلش را سرقت کردم دوباره مسافرکشی کردم و بعد چند عدد نان خریدم و به خانه برگشتم.

*چقدر طلا سرقت کردی؟

هفت النگو یک عدد انگشتر و تلفن همراهش.

*چه شد که وسوسه شدی؟

مدتی قبل خانه‌ای قسطی در جنوب تهران خریدم از آنجایی که اقساطش سنگین بود چند ماهی بود که موفق به پرداخت آن نشده بودم که روز حادثه وسوسه شدم و طلاها را سرقت کنم تا با فروش آنها اقساط عقب افتاده خانه ام را پرداخت کنم.

*طلاها را فروختی؟

نه، من طلاها را در انباری خانه ام مخفی کردم تا در فرصت مناسب بفروشم اما خیلی زود دستم رو شد و گرفتار شدم.

*همسرت متوجه نشد؟

نه.

*در این مدت چه کار می کردی؟

در این مدت هر روز با تاکسی ام کار می کردم. البته خیلی مضطرب بودم و هر شب کابوس می دیدم و آرام قرار نداشتم.

*قصد فرار نداشتی؟

من اصلا فکر نمی کردم که شناسایی و دستگیر شوم. اگر می دانستم که دستگیر می شوم حتما فرار می کردم.

*الان چه حسی داری؟

پشیمان هستم و از طناب دار می ترسم.

12jav.net

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.