طلاق بعد از گم شدن فرزند
باورم نمیشد این مرد حتی چند ساعت هم نتوانست از بچهاش مراقبت كند. وقتی پرسیدم فهمیدم او را به پارك برده و در آنجا رهایش كرده تا بازی كند.
دوات آنلاین- فرزندش را در بغلش گرفته و حتی اجازه نمیدهد لحظهای از خودش جدا شود. پسربچه تقریبا سه سالهای كه پدرش هم روبهروی او در راهروی دادگاه خانواده تهران ایستاده است. منتظرند تا نوبتشان شود و داخل شعبه بروند. به دادگاه خانواده آمدهاند تا درخواست طلاق بدهند. دلیل جداییشان هم حالا در بغل مادر نشسته است. نگار و پدرام بعد از گم شدن پسر كوچكشان با هم درگیر شدند و این درگیری به دادگاه خانواده كشیده شد.
نگار وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده تهران قرار میگیرد، درباره ماجرای اختلافش با شوهرش چنین میگوید: پدرام مرد بیمسؤولیتی است. فقط یك بار بچه را به او سپردم. اما داشتم پسرم را از دست میدادم. از وقتی پسرمان به دنیا آمده پدرام هیچمسؤولیتی قبول نمیكند. تمام كارهای بچه از نوزادی تا الان پای من بوده است. شب بیداریها، مریض شدنهایش، شیطنتهایش؛ حتی یك بار هم او را نگه نداشت. وقتی به مسافرت یا مهمانی میرفتیم تمام مدت من به تنهایی از بچه مراقبت میكردم. واقعا از دستش خسته شده بودم. هرچه دعوا میكردم فایده نداشت. تا اینكه چند روز پیش بچه را گذاشتم خانه پیش پدرام و برای انجام كاری واجب بیرون رفتم. پدرام از همان اول غر زد كه نمیتواند بچه را نگه دارد، ولی من هم عصبانی شدم و گفتم بالاخره تو هم پدرش هستی و باید مسؤولیت قبول كنی. بچه را گذاشتم و رفتم. ولی ایكاش این كار را نمیكردم. چند ساعت بعد پدرام زنگ زد و گفت كه بچه گم شده است. شوكه شده بودم.
باورم نمیشد این مرد حتی چند ساعت هم نتوانست از بچهاش مراقبت كند. وقتی پرسیدم فهمیدم او را به پارك برده و در آنجا رهایش كرده تا بازی كند. به او گفتم چطور میتوانی بچه به این كوچكی را تنها در پارك رها كنی و خودت بروی جای دیگری بنشینی. كدام پدری این كار را میكند. در آن چند ساعت من مردم و زنده شدم. نمیدانید چه حالی داشتم. گفتم دیگر بچهام را از دست دادم. تا اینكه شب از كلانتری تماس گرفتند و گفتند كه بچه را پیدا كردهاند. پسرم از بس گریه كرده بود، توانی نداشت. خودش از پارك بیرون رفته و در همان اطراف سرگردان شده بود. وقتی چنین اتفاقی افتاد دیگر نتوانستم شوهرم را تحمل كنم. این مرد هیچ مسؤولیتی در قبال من و فرزندش ندارد و نزدیك بود پسرمان را برای همیشه از من بگیرد. برای همین بعد از یكدرگیری شدید تصمیم به جدایی گرفتیم.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی، این اتفاق ممكن است برای هركسی پیش بیاید. من از صبح تا شب سركارم و وقت آزاد ندارم. شش صبح از خانه بیرون میروم و 11 شب بر میگردم . آنوقت این زن توقع دارد در همین چند ساعتی كه میخواهم استراحت كنم، بچه داری كنم. آن روز هم در پارك همه چیز ناگهانی پیش آمد. ولی نگار جوری برخورد كرد كه انگار من مرد نیستم و غیرت ندارم. در پارك جلوی مردم و جلوی ماموران پلیس مرا خوار و ذلیل كرد. هرچه از دهنش در آمد به من گفت. در صورتیكه اگر خودش هم بود ممكن بود، این اتفاق بیفتد. خدا را شكر كه بچه مان صحیح و سالم بود، اما این زن به جای اینكه خوشحال شود، مرا تحقیر كرد. برای همین من هم دیگر نمیخواهم در كنار او زندگی كنم.
در پایان نیز قاضی پس از شنیدن صحبتهای این زوج آنها را برای حل شدن مشكلشان راهی مركز مشاوره خانواده كرد.
منبع: جام جم
12jav.net