داستان زندگی 3 زن که با روش اهدای تخمک مادر شدهاند
قیمت فروش تخمک درحال حاضر بین 2 میلیون تا 2 میلیون و 800 هزار تومان متغیر است.
دوات آنلاین-مادرند هردوتایشان؛ هم آنهایی که اسم اهدا کننده روی پرونده شان خورده، هم آنهایی که گیرنده شدهاند این وسط. مادرند و دلشان میلرزد برای کودکی که با هم مقدمات ورودش به دنیا را فراهم میکنند. یکی تخمک را میسازد و یکی خانهاش را و در قسمتی از وجودش بزرگش میکند بیبهانه. قصه مادری اهدا کنندهها اما کوتاه است؛ تخمک را که دادند میروند و قرار میگذارند که پشت سرشان را هم نگاه نکنند. قصه برای گیرندهها تازه از همین جا شروع میشود؛ لحظات پر از انتظار مثبت شدن جواب آزمایش، روزها و شبهای طولانی بارداری، روزهای تولد و آغاز «مادری» گزارش امروز ما داستان زنانی است که به مدد پیشرفت علم پزشکی در درمان ناباروری مادر شدهاند؛ مادران روزهای سخت، مادران آرزوهای بیکران، مادران انتظار! روایتی کوتاه از زندگی چند زن که نام و نشانشان میتواند واقعی نباشد. اما در کوچه و خیابانهای همین شهر زندگی میکنند و میدانند آمار زوجهای نابارور در کشورمان رو به افزایش است و همین مسأله راه را برای ورود واسطهها به این فرآیند باز کرده.
واسطههایی که نبض بازار را در دست گرفته اند؛ قیمتها را بالا و پائین میکنند و سود میبرند. واسطههایی که خواسته یا ناخواسته روی زندگی آنها تأثیر میگذارند. افراد سودجویی که با سوءاستفاده از این نیاز جیبهایشان را پر کردهاند. در این آشفته بازار غیررسمی خرید و فروش تخمک و آگهیهایی که هر از چند گاهی در سطح شهر پخش میشوند، قیمتهای عجیب و غریب زیادی دیده میشود. اما با کمی پرس وجو در اطراف مراکز درمان ناباروری و البته سر زدن به یک سایت معروف مربوط به باروری و زایمان در اینترنت متوجه میشوید که این قیمتهای فضایی فقط بازارگرمی واسطههایی است که میخواهند پول بیشتری به جیب بزنند.
درحالی که طبق گفتههای بیشتر افرادی که به نوعی در روند اهدای تخمک درگیر هستند، قیمت فروش تخمک درحال حاضر بین 2 میلیون تا 2 میلیون و 800 هزار تومان متغیر است؛ این مبلغی است که به دونرها تعلق میگیرد. حالا اگر دونری واسطه داشته باشد بین یک تا یک و نیم میلیون از این مبلغ به او میرسد و بقیه را واسطه برمی دارد. هزینه دارو، آزمایش، رفت و آمد، پانکچر و انتقال هم بین 3 تا 8 میلیون بسته به انتخاب پزشک متخصص و بیمارستان و... متفاوت است. این تمام ماجرای خرید و فروش تخمک است. ماجرایی که تا به حال زنان زیادی به بهانههای مختلف درگیرش شده اند؛ زنانی مانند کژال، نسرین و باران.
روایت اول: کژال
28 ساله است؛ 6 سال پیش بعد از ازدواج با همسرش به پایتخت آمده و یک چهاردیواری حوالی بریانک شده خانه امید و آرزوهایش. کژال هنوز همینجا زندگی میکند.4 سال است که از شوهرش خبر ندارد، دوست هم ندارد چیزی بداند. دورادور شنیده که در یک جای دیگر زن گرفته و سرش گرم زندگیاش است. کژال اما از حرف و حدیثها ترسیده و هیچ وقت درخواست طلاق نداده. از وقتی شوهرش رفته کژال هم برای اینکه اجاره این دوتا اتاق تو در تو را بدهد، در یک آرایشگاه مشغول به کار شده؛ اوائل نظافت میکرده و جارو و حالا بند میاندازد و خودش میگوید کارش تمیز است و مشتری ثابت دارد.
قصه کژال و آرایشگاه اما به همین جا ختم نمیشود، کژال چند ماه پیش وقتی صورت یکی از مشتری هایش را بند میانداخت با یک پیشنهاد عجیب روبه رو شد؛ پیشنهادی که پای او را به یک کلینیک تخصصی درمان ناباروری باز کرد: «پیشنهاد دونر شدن!» شاید تا قبل از آن کژال نمیدانست دونر یعنی چه؟ اما حالا میتواند به زبان ساده توضیح بدهد که یعنی: «تخمک اهدا کنم به زنی که بچه دار نمیشود!»
همان مشتری آهسته زیر گوشش گفته بود: «سخت نیست. چند تا آمپول میزنی و کمی دارو مصرف میکنی. همین و تمام.» زن گفته بود کژال پاداش خوبی میگیرد برای این کار؛ پاداش دومیلیون تومانی. آن شب کژال تا صبح نخوابید و فکر کرد. به روزهایی که با همسرش از آینده شان میگفتند، از بچههایی که در خانهشان بزرگ میشوند، بازی میکنند، قد میکشند. بچههایی که حالا نیستند یعنی نمیتوانند باشند! کژال صبح نشده تصمیمش را گرفته بود: «فکر کردم شاید قسمت این است آن بچهای که در ذهن داشتم که موهایش سیاه بود و پرپشت و پوستش روشن و سفید اینطوری به دنیا بیاید. دو میلیون هم برای من پول کمی نبود!»
همین استدلال ساده کژال را کشانده به یکی از کلینیکهای مخصوص درمان ناباروری حوالی میرداماد. اول با چند آزمایش ساده پاپ اسمیر و ایدز و هپاتیت و بعد خوردن قرص ال دی از روز سوم قاعدگی: «گیرنده را ندیدم. واسطه میگفت اینطوری بهتر است اما انگار یک بار گیرنده من را دیده بود. البته چند بار تلفنی با هم صحبت کرده بودیم و قرار بود اگر بعد از پانکچر یعنی روز کشیدن تخمکها، تعداد تخمکهای من از 10 تا بیشتر بود 2 میلیون بدهد اما اگر کمتر بود یک و نیم میلیون. که آخرش هم 8 تا تخمک شد و سر یک میلیون و سیصد هزارتومان توافق کردیم. »
حالا 3 ماه و 10روز گذشته از آن روز. واسطه را باز هم توی آرایشگاه دیده و شنیده که «ای وی اف» موفقیتآمیز بوده. شنیده و ته دلش لرزیده از خوشی. انگار که خبر بچه دار شدن خودش را شنیده باشد؛ بچهای که کژال را نمیشناسد همانطور که کژال او را. شاید یک روز یک جایی روی نیمکت یک پارک، دور یک حوض آبی، روی سنگفرش سرد یک خیابان چشمش گره بخورد به بچهای با صورتی روشن و موهایی پرپشت و سیاه درست شبیه خودش. چشمش گره بخورد و دلش بلرزد و پایش سست شود برای ماندن. برای چندلحظه بیشتر دیدن؛ بعد دلش را بگذارد همانجا و برگردد خانه بیدل و تنها.
روایت دوم: نسرین
نسرین 34 ساله است. مادر یک پسربچه شیطون و بازیگوش. عاشق بچه است و دلش همیشه برای تک فرزند بودن پسرش میسوزد. اما شوهرش راضی به بارداری مجدد نیست. همین شده که تا حالا دوبار سقط داشته. نسرین همیشه دوست داشته مادر یک دختر هم باشد؛ دختری که اسمش را بگذارد: «بهار نارنج» و مست شود از بوی موهایش که گیس بافته و انداخته پشت سر. این زمستان که بیاید یک سال از اهدای تخمک نسرین میگذرد. میگوید اهدا و تأکید میکند هیچ پولی نگرفته و فقط برای کمک این کار را کرده: «همیشه پسرم را میبرم پارک نزدیک خانه. آنجا با چند تا از مادرها دوست هستم. بعد از ظهرها میرویم و مینشینیم و حرف میزنیم. یکی از آنها که خودش یک دختر 3 ساله دارد، یک بار توی حرفهایش از مشکل ناباروری خواهرش گفت و اینکه دنبال کسی هستند که تخمک بدهد. همان موقع از ذهنم گذشت که این زن اتفاقی سر راه من قرار نگرفته. گفتم شاید بهارنارنجم اینطوری فرصت به دنیا آمدن پیدا کند.»
نسرین بعد از اینکه تصمیمش را گرفته با همسرش هم صحبت کرده؛ همسری که موافق نبوده اما مخالفت هم نکرده: «به شوهرم گفتم چرا بگذارم این فرصت از دست برود؟» سه هفته بعد نسرین زنی را که قرار بود گیرنده باشد دیده: «شاید بهتر بود همدیگر را نمیدیدیم اما او اصرار داشت و می خواست مطمئن شود که توصیههای دکتر را موبه مو انجام میدهم. میخواست مراقبم باشد که همه آمپولهایم را به موقع بزنم و داروهایم را بخورم. نگران بود که این بار هم انتقال موفقیتآمیز نباشد. میگفت دفعه قبل کلی هزینه کرده اما چون دونرش آمپولها را درست نزده تخمک کمی تشکیل شده. من نگرانیاش را درک میکردم. خودم را جای او میگذاشتم و میدیدم رفتارش غیر منطقی نیست. او هم مانند من عاشق بچه بود» پروسه اهدا برای نسرین خیلی هم راحت نبوده:« اول یک سری آزمایش دادم و بعد مرحله دوم شروع شد و وارد سیکل بارداری شدم. یعنی چند بار، آمپول تزریق کردم. بعضی هارا به بازو میزدند و سه تا را هم دور ناف زدم. هر سه روز یک بار هم سونوی واژینال انجام میدادم. بعد وقتی که تخمکها بالغ شدند قرار شد پانکچر شوم. یک بیهوشی کوچک 20 دقیقهای بود و نتیجه هم خیلی خوب بود یعنی 20 تخمک. بعد از آن هم تا چند روز لکه بینی داشتم ولی بعد خوب شدم.»
البته تخمکهای اهدایی نسرین سرنوشت خوبی نداشتند: «بعدها شنیدم که جنین لانه گزینی نکرده بود... خیلی ناراحت شدم. مانند همان دوباری که سقط کرده بودم...» نسرین هنوز هم با پسرش توی پارک بازی میکند؛ تنهایی.
روایت سوم: باران
باران هم یک زن است مانند کژال و نسرین. سال گذشته درگیر پروسه اهدای تخمک بوده. اما در روند اهدا و پذیرش، او در طرف مقابل قرار داشته یعنی گیرنده تخمک بوده است. یک سال و نیم بعد از ازدواجش یائسه شده و فهمیده تنها راه مادرشدنش استفاده از تخمک اهدایی است؛ همان موقع با کمی جستوجو در اینترنت رسیده به همان سایت پربینندهای که زنان باردار و نابارور عضو آن هستند. چند روز کارش این بوده که مبحثهای مختلف سایت را بخواند و بعد یک فرم عضویت را پر کند با اسم «باران آرزو» و با تبادل نظر با بقیه کاربران سایت به این نتیجه برسد که در همان شهر محل سکونتش یعنی رشت تخمک اهدایی بگیرد: «دکترم مرکزی را میشناخت که دونر معرفی میکردند. با این مؤسسه حرف زدم و قرارداد بستیم. برای کل پروسه اهدا و آزمایش و دارو... 7 میلیون و 500 هزارتومان دادیم البته به جز انتقال که هزینهاش جداگانه محاسبه میشد و یک میلیون و صد هزارتومان بود. روز اول قرارداد 500 هزارتومان دادم. بعد که دونر پیدا شد یک و نیم میلیون و بعد هم که سیکل بارداری شروع شد پنج میلیون. تلفنی به من اطلاع میدادند که سیکل در چه مرحلهای است و پانکچر چه روزی است. گفتند میتوانی دونر را ببینی اما من ترجیح دادم که این کار را نکنم؛ گفتند اگر به هر دلیل سیکل دونر کنسل شد یا تخمکاش پوچ بود با همان یک بار هزینه دوباره کسی را پیدا میکنیم و نیازی به هزینه مجدد نیست. »
دوازدهم آذر 92 یک سهشنبه خوب بود که باران انتقال را انجام داد. دو هفته استراحت مطلق داشت و بعد از آزمایش «بتا» فهمید که نتیجه بارداریاش مثبت است: «از همان زمان که وارد این پروسه شدم هیچوقت به کاری که میخواهم بکنم شک نکردم. با تمام وجودم این بچه را میخواستم و حالا به آن رسیده بودم. میدانستم این بچه درون رحم من تغذیه میکند و بزرگ میشود پس من مادرش هستم. مگر مادری جز این است؟!»
عمر بارداری باران هم مانند همه مادرهای دنیا 9 ماه بود؛ 9 ماه بعد از انتقال جنین فریز شده به درون رحمش زایمان کرد. 12 کیلو وزن اضافه کرد و حتی در ماههای آخردیابت بارداری هم گرفت. حالا محمدحسین 3 ماه است که با تولدش رنگ پاشیده به زندگی او و همسرش: «هیچوقت در زندگی به هیچ چیزی اینقدر وابسته نبودهام که حالا حسینم را دوست دارم. من مدتها منتظرش بودم. تا وقتی که زندهام مدیون زنی هستم که نمیشناسمش، زنی که فرصت مادر شدن را به من داد.»
منبع: ایران
12jav.net