فرجام تلخ عشق سیاه دختر جوان
سرخوردگی او کم کم به عصبانیت و خشونت تبدیل شد و هر روز مرا به باد کتک می گرفت. در این زمان بود که موفق شد مرا متقاعد کند تا مواد مخدر را امتحان کنم.
دوات آنلاین-نگاهش به ساعت روی دیوار گره خورده است و از آن جدا نمیشود، خواستم با او صحبت کنم اما دوستانش تذکر دادند که نرگس، حال و روز خوبی ندارد و شاید با واکنش تندی از او مواجه شوم.
با علم به این واکنش به سمتش رفتم با خودش حرف می زد؛ «درست میشود، درست می شود، می تونم فراموشش کنم» در همین حال، خودم را معرفی کردم و خواستم داستان زندگی اش را تعریف کند. ابتدا واکنش نشان داد اما دوباره سکوت کرد. دقایقی بین ما به سکوت گذشت ولی خیلی زود لب به سخن باز گشود. «همه مشکلات من از دو سال پیش شروع شد، هنگامی که برای اولین بار مواد مخدر مصرف کردم. در خانواده ای به دنیا آمدم که پدرم سرپرست پنج دختر و پسر قد و نیم قد بود، او کارگری می کرد تا ما درس بخوانیم. مادرم در خانه همسایه ها کار میکرد.» او ادامه داد: در راه مدرسه در کوچه های کم عرض پایین شهر، گاهی افرادی را میدیدم که در حال جا به جایی مواد مخدر بودند و از ترس تا خانه فرار میکردم. یک روز از همان روزها احساس کردم از در خانه تا مدرسه یک موتورسوار دنبالم حرکت می کند و در راه برگشت از مدرسه هم همان فرد به تعقیبم ادامه داد!
باب آشنایی
روز بعد وقتی دیدم پشت سرم حرکت می کند ایستادم و دلیل این کارش را جویا شدم. خودش را فرشاد معرفی کرد و گفت که دوستم دارد و حاضر است هر کاری انجام دهد تا مرا به دست آورد. من که سن و سال کمی داشتم در برابر حرف هایش سکوت کردم و به خانه رفتم. فرشاد روزهای بعد هم دست بردار نبود، تصمیم گرفتم به او و حرف هایش فکر کنم تا این که باب رفاقت بین ما باز شد. عصرها بعد از تعطیلی مدرسه به پارک میرفتیم. یک روز که داستان عشقم را برای لیلا دختر همسایه تعریف کردم تا اسم فرشاد را بردم، واکنش نشان داد و گفت: او گاهی سیگار میکشد، فکر کردم لیلا به من حسادت می کند و به حرف هایش توجه نکردم.یک روز به فرشاد گفتم سیگار می کشی؟ که در جواب گفت: گاهی برای تفریح، یکی دو نخ سیگار می کشم اما به خاطر تو آن را ترک می کنم. هر طور بود خانواده ام را برای ازدواج با فرشاد متقاعد کردم همه چیز فراهم بود تا من و فرشاد به هم برسیم غافل از این که اول بدبختی ام بود. ماه های اول ازدواج به خوبی سپری شد اما پس از مدتی همسرم را در حال مصرف مواد مخدر دیدم! همه تلاشم این بود تا فرشاد را ترک دهم ابتدا سعی کردم با آرامش این موضوع را با او مطرح کنم ولی وقتی به نتیجه نرسیدم حتی تهدید کردم که او را ترک می کنم اما تلاش هایم بیهوده بود.
شروع اعتیاد
نرگس افزود: تنها جواب او به نگرانی من این بود که نمی توانم کمکش کنم چون در موقعیت او نبودم و نمی توانستم او را درک کنم. سرخوردگی او کم کم به عصبانیت و خشونت تبدیل شد و هر روز مرا به باد کتک می گرفت. در این زمان بود که موفق شد مرا متقاعد کند تا مواد مخدر را امتحان کنم. اوایل شریک زندگی ام شاغل بود و پول مورد نیاز برای خرید مواد مخدر خود را داشتیم اما افزایش مصرف مواد مخدر سبب شد کارش را از دست بدهد و دیگر قادر به تامین هزینه خرید مواد مخدرم نبودیم و تصمیم به خرید و فروش مواد مخدر گرفتیم.
چند ماه بعد، هر دو دستگیر شدیم و به زندان افتادیم. حالا هم به این جا هدایت شدم تا ترک کنم در حالی که فرزندی در راه دارم که او هم به دلیل مصرف من، معتاد است. اشک که از چشمان زن جوان جاری شد از پشیمانی گفت، از پشیمانی هایی که به گفته خودش، سودی ندارد.
12jav.net