طلاق بهخاطر مادرشوهر خبرچین
چند وقت پیش و بعد از یك سال زندگی مشترك، متوجه شدم مادرشوهرم قابل اعتماد نیست.
دوات آنلاین-وحیده وقتی دید مادرشوهرش راز نگه دار نیست ، تصمیم گرفت به زندگی مشتركش با حسین پایان دهد. او كه طی یك سال زندگی مشترك، به مادرشوهرش اعتماد كرده و با او درددل میكرد، وقتی متوجه خبرچینیهای مادرشوهرش شد، نتوانست به زندگی با شوهرش ادامه دهد. او به همراه شوهرش هفته گذشته درخواست طلاق خود را در دادگاه خانواده تهران مطرح كردند.
وحیده وقتی مقابل قاضی قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش چنین گفت: یك سال پیش بود كه با حسین آشنا شدم. باعث آشنایی ما، مادر حسین بود. او یكی از دوستان خالهام بود و بعد از دیدن من، تصمیم گرفت مرا با پسرش آشنا كند. در ابتدا مخالفت كردم ولی از آنجا كه مادر حسین را خیلی وقت بود میشناختم قبول كردم مدتی با پسرش در ارتباط باشم تا ببینیم میتوانیم با هم ازدواج كنیم یا نه؛ بعد از چند ماه من و حسین از هم خوشمان آمد و تصمیم به ازدواج گرفتیم. از همان زمان رابطه دوستانهای با مادرشوهرم داشتم. به خصوص وقتی زندگی مشترك من و حسین شروع شد، ارتباطم با مادرشوهرم بیشتر شد تا جایی كه هر روز با هم تماس میگرفتیم و كلی صحبت میكردیم. او بیشتر وقتها به خانهمان میآمد و در طول روز وقتی حسین سركار بود، پیش من میماند. او را مثل مادر خودم دوست داشتم و به او اعتماد كرده بودم تا جایی كه حرفهای دلم را به او میزدم و حتی صحبتهایی میكردم كه دربارهاش با مادر خودم حرف نمیزدم. تا اینكه چند وقت پیش و بعد از یك سال زندگی مشترك، متوجه شدم مادرشوهرم قابل اعتماد نیست.
مدتی بود رفتار حسین با من تغییر كرده بود. شبها دیر به خانه میآمد و نسبت به من بیتفاوت شده بود و وقتی علتش را میپرسیدم حرفی نمیزد. آنقدر پیگیر شدم تا اینكه فهمیدم مادرشوهرم تمام حرفها و درددلهای مرا به پسرش میگوید. مشكلاتی كه در زندگی داشتم و حرفهایی كه از حسین در دلم میماند را به او گفته بود. حرفهایی كه دوست نداشتم به خود حسین بگویم تا مبادا دعوا شود، بهعنوان درددل به مادرشوهرم میگفتم و اتفاقا او هم از من حمایت میكرد و دلداری ام میداد. ولی او همه حرفهایم را به پسرش میگفت. وقتی این موضوع را متوجه شدم بهشدت شوكه شدم. من و حسین با هم دعوا كردیم و او گفت حالا كه از زندگیمان راضی نیستم، بهتر است از هم جدا شویم. من هم قبول كردم چون دیگر نمیتوانیم در كنار هم بمانیم. مادرشوهرم زندگی ما را به هم ریخت.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی كدام مادری حاضر میشود بدگوییهای عروسش از پسرش را بشنود و حرفی نزند. در این مدت وحیده به جای اینكه مشكلاتش را با خودم مطرح كند، مرتب پشت سرم با مادرم حرف میزد و از ایرادهای من میگفت. مادرم هم موضوع را به من گفت. وقتی شنیدم، بهشدت عصبانی شدم، چراكه همسرم اگر حرفی داشت باید به من میزد نه اینكه سفرهدلش را پیش مادرم باز كند و از مسائل خصوصی زندگیمان با او حرف بزند. شاید من دوست نداشتم مادرم از مسائل ما خبر داشته باشد. برای همین تصمیم گرفتم از این زن جدا شوم.
در پایان نیز قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موكول كرد.
منبع: جام جم
12jav.net