2024/04/25
۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
دادگاه خانواده/ پدرم از من خواست شوهرم را به‌خاطر پول و ماشین رها کنم

دادگاه خانواده/ پدرم از من خواست شوهرم را به‌خاطر پول و ماشین رها کنم

اصلاً توانایی این را نداشتم که جلوی زیاده خواهی خانواده ام بایستم و بابت این ماجرا آن ها مدام در زندگی ما دخالت می کردند. کم کم زندگی مان به بن بست رسید.

دوات آنلاین-همسرم از خانواده ام متنفر بود و هر چند به زبان نمی آورد اما من از نگاه و چشمانش این موضوع را می فهمیدم. البته حق هم داشت اما من هیچ وقت چیزی در این باره به او نگفتم تا مبادا زبانش روی من و خانواده ام دراز شود.

 

زن جوان که به خاطر فشار خانواده اش پا در مشاوره خانواده گذاشته است، می گوید: اوایل زندگی مشکلی با شوهرم نداشتم و زندگی مان عادی بود. همسرم کارمند قراردادی یک شرکت بود که درآمدش قابل توجه نبود اما چاره ای هم نداشتیم. خودم هم در یک شرکت دیگر مشغول به کار بودم تا کمک خرج زندگی باشم.

 

پدرم در زمان خواستگاری از همسرم قول گرفت که یک زندگی ایده آل از نظر او برای من فراهم کند و او هم وعده داد که تمام سعی اش را خواهد کرد. بعد از گذشت چند سال از زندگی مشترک مان، اوضاع عادی ما تغییری نکرد و بابت این کار هم مدام از سوی خانواده ام تحت فشار بودم که چرا اعتراض نمی کنم تا شوهرم تکانی به خودش بدهد. همسرم خیلی آدم قانعی است و برای همین زیاد نمی خواهد خودش را به آب و آتش و از استراحت و خوابش بزند تا با اضافه کاری و کار دوم تغییری در اوضاع مالی مان بدهد. هر بار که با او بابت آینده مان صحبت می کردم من را جاه طلب خطاب می کرد و ته آن به دعوا ختم می شد. البته شوهرم همه این حرف ها را ناشی از درخواست پدرم از من تلقی می کرد اما من منکر می شدم و می گفتم خواسته خودم است.

 

بابت همین اتفاقات همسرم خیلی از خانواده ام تنفر داشت چون اعتقاد داشت با دخالت های آن ها مدام زندگی مان بر مدار جنگ و دعوا می چرخد. رفته رفته فشار خانواده ام روی من زیاد شد تا شوهرم را تحت فشار قرار دهم و به هر طریقی یک زندگی مناسب از جمله ماشین و خانه و وسایل گران قیمت برایم تهیه کند. اصلاً توانایی این را نداشتم که جلوی زیاده خواهی خانواده ام بایستم و بابت این ماجرا آن ها مدام در زندگی ما دخالت می کردند. کم کم زندگی مان به بن بست رسید و هیچ کدام از ما حرف یکدیگر را نمی فهمیدیم و قهر و دعوا هم شروع شد.

 

 کار تا جایی پیش رفت که روزی پدرم از من خواست همسرم را تا زمانی که نتواند درخواست های آن ها را اجابت کند رها کنم و حتی از طلاق گرفتن هم باکی نداشته باشم.

 

وقتی دیدم که نمی توانم جلوی خانواده ام بایستم از همسرم خواستم با هم به مشاوره خانواده بیاییم تا با کمک مشاوران بتوانیم برای برون رفت از این بن بست به راه حل درستی برسیم.

 

منبع: خراسان

12jav.net

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.