دادگاه خانواده/ شوهر شکاکم در خانه را به رویم قفل میکند
با پدرم تماس گرفتم تا مرا به خانه خودش ببرد و چون در قفل بود به هر شکل ممکن از پنجره خانه خارج شدم و به خانه پدرم رفتم.
دوات آنلاین-درس و مشقم را رها و به خاطر عشقم روز را شب کردم، خانواده های ما با ازدواجمان مخالف بودند چون سن ما آن قدر زیاد نبود که بتوانیم سختی های روزگار و زندگی را تحمل کنیم اما من و مهرداد به رفاقت خود ادامه دادیم. بالاخره بعد از چهار سال رفاقت، خانواده ام رضایت به ازدواج من و مهرداد دادند، رضایتی که کاش هیچ وقت رقم نمی خورد و ...
عاطفه، این جمله ها را در حالی به زبان آورد که چند بار پله های دادگاه را بالا و پایین رفته است و حالا در آستانه طلاق است. نفس تازه کرد و ادامه داد: بعد از رضایت خانواده ام درسم را رها کردم. مهرداد در آن زمان تازه از سربازی آمده بود و کاری نداشت اما خانواده اش وعده دادند تا جایی که بتوانند به ما کمک کنند. مراسم ازدواجمان برگزار شد و زندگی در خانه مستاجری را شروع کردیم اما خبری از کمکهای خانواده مهرداد نبود، مادرم هر از گاهی برای ما مایحتاج خانه را میآورد.
در این بین مهرداد هم سر هر کاری می رفت بعد از چند ماه بیرون می آمد، از این وضعیت رنج می بردم و گاهی مهرداد را سرزنش می کردم که چرا سر هیچ کاری دوام ندارد. در همین شرایط اطرافیان پیشنهاد دادند تا صاحب بچه شویم ولی ما بچهدار نمی شدیم و بنا به گفته پزشکان مشکل از مهرداد بود.بعد از مدتی تصمیم گرفتیم سرپرستی نوزادی را قبول کنیم و با آمدن «هستی» یکی دو سال زندگی ما شیرین تر شد اما باز هم اخلاق تند مهرداد و سوءظن هایش، تمامی نداشت و گاه کار به جایی می کشید که وقتی می خواست از خانه خارج شود در را به رویم قفل می کرد.یک روز که فشار زندگی بر من زیاد شده بود با پدرم تماس گرفتم تا مرا به خانه خودش ببرد و چون در قفل بود به هر شکل ممکن از پنجره خانه خارج شدم و به خانه پدرم رفتم.
شب، مهرداد عصبانی به دنبالم آمد اما چون از اخلاقش خسته شده بودم برای بازگشت به خانه شرط گذاشتم ولی او در کمال ناباوری موهایم را کشید و به زور تلاش کرد مرا سوار خودرو کند. در این بین پدرم می خواست وساطت کند که مهرداد به او حمله کرد و از همان شب به بعد دیگر به خانه برنگشتم و تصمیم به جدایی گرفتم.
منبع: خراسان
12jav.net