پروین اعتصامی/ وقت سحر، به آینهای گفت شانهای
ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد/ خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست
دوات آنلاین-شعر آئین آیینه را از پروین اعتصامی بخوانید:
وقت سحر، به آینهای گفت شانهای/ کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست
ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد/ خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست
هرگز تو بار زحمت مردم نمیکشی/ ما شانه میکشیم بهر جا که تار موست
از تیرگی و پیچ و خم راههای ما/ در تاب و حلقه و سر هر زلف گفتگوست
با آنکه ما جفای بتان بیشتر بریم/ مشتاق روی تست هر آنکسی که خوبروست
گفتا هر آنکه عیب کسی در قفا شمرد/ هر چند دل فریبد و رو خوش کند عدوست
در پیش روی خلق بما جا دهند از انک/ ما را هر آنچه از بد و نیکست روبروست
خاری بطعنه گفت چه حاصل ز بو و رنگ/ خندید گل که هرچه مرا هست رنگ و بوست
چون شانه، عیب خلق مکن موبمو عیان/ در پشت سر نهند کسی را که عیبجوست
زانکس که نام خلق بگفتار زشت کشت/ دوری گزین که از همه بدنامتر هموست
ز انگشت آز، دامن تقوی سیه مکن/ این جامه چون درید، نه شایستهٔ رفوست
از مهر دوستان ریاکار خوشتر است/ دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست
آن کیمیا که میطلبی، یار یکدل است/ دردا که هیچگه نتوان یافت، آرزوست
پروین، نشان دوست درستی و راستی است/ هرگز نیازموده، کسی را مدار دوست
12jav.net