کد خبر : 138419 تاریخ : ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۷ اسفند - 06:59
زن متاهل در بیراهه شیطانی او با حرف های قشنگ اش مجذوبم کرد. بعد از گذشت مدتی از آشنایی مان قرار ملاقات گذاشتیم. در دیدار اول خام حرف های پوچش شدم. تعهد به زندگی زناشویی را زیر پا گذاشتم و همین باعث سقوطم شد.

دوات آنلاین-همه چیز از یک چت در تلگرام شروع شد و پیغام قرار و مدارمان باعث شد زندگی ام از هم بپاشد و به ویرانه تبدیل شود. زن جوان که با پا گذاشتن در بیراهه زندگی اش دچار مشکل شد درباره ماجرای تلخ زندگی اش در راهروی دادگاه خانواده می گوید: زندگی خوبی داشتم و حاصل 4سال زندگی مشترک مان پسر یک ساله بود.

 

شوهرم روزها سرکار بود و من خانه داری می کردم. از اوضاع راضی نبودم و از یکنواختی خسته شده بودم. تنهایی و بی حوصلگی مرا آزار می داد تا این که به پیشنهاد یکی از دوستانم وارد فضای مجازی شدم و در یکی از گروه های تلگرامی عضو شدم. اوایل برایم سرگرمی جالبی بود و این امر باعث شد از تنهایی در بیایم. چت کردن هایم در فضای مجازی داخل گروه ها ادامه پیدا کرد تا این که از این طریق با یک پسر جوان مجرد آشنا شدم. کم کم پیام های معمولی مان به عاشقانه تبدیل شد و با دیدن عکس هایش یک دل نه صد دل عاشقش شدم.

 

او با حرف های قشنگ اش مجذوبم کرد. بعد از گذشت مدتی از آشنایی مان قرار ملاقات گذاشتیم. در دیدار اول خام حرف های پوچش شدم. تعهد به زندگی زناشویی را زیر پا گذاشتم و همین باعث سقوطم شد. بعد از چندین بار ملاقات با مرد شیطان صفت روزی همراه با چند نفر از دوستانش با زور و تهدید مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و همین موضوع باعث شد که دیگر امیدی به برگشت به خانه نداشته باشم. بعد از این اتفاق ابراز علاقه و حرف های وسوسه انگیز او باعث شد از خانه فرار کنم  و با او همراه شوم. بعد از فرار از خانه به مدت 7 ماه در یکی از استان های مجاور با او سر کردم و در این مدت ده ها جور بلا سرم آمد و سوءاستفاده های زیادی از من شد.

 

بعد از ناپدید شدنم شوهرم به دنبالم گشت و حتی پلیس را هم برای پیدا کردنم در جریان گذاشت تا ردی از من پیدا کند زیرا فکر می کرد اتفاقی برایم افتاده است.

 

یکی از افرادی که با من ارتباط نامشروع داشت مخفیگاه ام را به شوهرم اطلاع داد و او به همراه پلیس محل اختفایم را پیدا کردند.

 

بعد از دستگیر شدنم دیگر آبرو و حیثیتی برایم نزد همسر  و خانواده ام و همچنین فامیل باقی نماند و از بازگشت به خانه سر باز زدم. با وجود این که همسرم قول داد گذشته سیاه ام را نادیده بگیرد اما چون خجالت می کشیدم و روی نگاه کردن به او را نداشتم، پیشنهادش را قبول نکردم. با اعتماد بی جا به یک فرد غریبه  به همسرم پشت پا زدم و بی هویت شدم، حتی احساس مادرانه نداشتم زیرا تنها فرزندم را به هوس فروختم و این گونه خود و خانواده ام را نزد دوست و آشنا سرافکنده کردم.

 

 بعد از طرد شدن از سوی فامیل و افتادن از چشم همه خودم به دادگاه خانواده آمده ام تا با جدا شدن از شوهرم بیش از این خجالت زده او و فرزندم نشوم . مقصر اول و آخر خودم بودم زیرا در یک بزنگاه اسیر شیطان شدم و به خاک سیاه نشستم.

 

منبع: خراسان

12jav.net