کد خبر : 137465 تاریخ : ۱۳۹۷ شنبه ۲۰ بهمن - 07:49
ترک اعتیاد؛ زن همسایه مرا به کریستال معتاد کرد در یک چشم بر هم زدن با تغییر مواد من یک معتاد کریستالی شدم و هر تایمی را پیدا می کردم تا در خلوتم کریستال مصرف کنم، پدرم به دلیل این که روحیه ام را از دست داده بودم برای من حقوق ماهانه ای در نظر گرفته بود که همه آن ها دود می شد.

دوات آنلاین-24 سال از خدا عمر گرفته است، میل زیادی به این که داستان زندگی اش را بازگو کند نشان نمی دهد. اعتقاد دارد داستان زندگی و اعتیاد او مثل فیلم هندی هاست و شاید خیلی باور کردنی نباشد هر چند او آن را تجربه کرده است.

 

با کمی مکث می گوید: تا زمانی که درس می خواندم باور خانواده ام این بود که دختر فقط باید درس بخواند و سرش در لاک خودش باشد تا زمانی که در خانه را یک جوان اهل زندگی بزند. روزها گذشت و من دیپلم گرفتم.

 

در این گیر و دار بودم که خواستگاری از اقوام برایم آمد و من هم چون از بچگی او را می شناختم دوست داشتم شریک زندگی ام باشد. در ذهن خود نقشه هایی کشیده بودم اما خانواده ام بهانه های مختلفی آوردند و با این که شش بار به خواستگاری ام آمد اما خانواده ام جواب رد به او دادند.

 

زهره 24 ساله که زندگی جدیدی را در کمپ ترک اعتیاد بانوان تجربه می کند افزود: رد کردن مرد آرزوهایم بهانه ای برایم شده بود، مدت زیادی نگذشت که افسردگی به سراغم آمد و آدم گوشه گیر و بی حوصله ای شدم، ای کاش آن روزها پایم می شکست و از خانه بیرون نمی رفتم. به بهانه های مختلفی برای این که حال پدر و مادرم را بگیرم با دوستانم بیرون می رفتم ولی آن روز تنها رفتم که یکی از همسایه های محل سکونتم مرا دید و به خانه خودش دعوت کرد و هرگز فکر نمی کردم به لانه خانمانسوزی پا می گذارم.

 

دختر جوان سری به تاسف تکان داد و افزود: نمی دانم چه شد! انگار عقلم را از دست داده بودم و سفره دلم را جلوی زن همسایه باز کردم. او بلند شد و مقداری وسایل آورد و مرا دعوت به مصرف مواد کرد و گفت تو را آرام می کند، ابتدا ترس وجودم را گرفت اما او گفت که فکر بد نکن، این مواد گیاهی است و آرام بخش و من هم شروع به کشیدن کردم و در چشم به هم زدنی وابسته آن شدم و هر روز به خانه همسایه می رفتم و او برای من بساط مواد به اصطلاح آرام بخش را مهیا می کرد. یک ماه مهمان بساط زن همسایه بودم و یک روز که برای مصرف مواد گیاهی به خانه اش رفتم گفت: تمام شده و باید تهیه کنم اما موجودی ندارم و من برای او مبلغی کارت به کارت کردم اما وقتی زمان کشیدن شده بود دیگر آن مواد قبلی نبود و گفت عطاری گفته این مواد بهتر است. زهره ادامه داد: در یک چشم بر هم زدن با تغییر مواد من یک معتاد کریستالی شدم و هر تایمی را پیدا می کردم تا در خلوتم کریستال مصرف کنم، پدرم به دلیل این که روحیه ام را از دست داده بودم برای من حقوق ماهانه ای در نظر گرفته بود که همه آن ها دود می شد.

 

یک روز وقتی پدر و مادرم در خانه نبودند در آشپزخانه شروع به مصرف مواد کردم و در حال مصرف بودم که پدرم از راه رسید و مرا در آن شرایط دید. آن روز کتک مفصلی خوردم و بعد از آن گیر دادن ها بیشتر شد حتی چندین بار پدر و مادرم برای ترک دادن من اقدام کردند اما فایده ای نداشت و من بهانه رد کردن خواستگارم را جلوی آن ها مطرح می کردم و دیگر فکر کنم از من خسته شدند و مرا به حال خود رها کردند.

 

مدتی گذشت که شبانه از خانه زدم بیرون و به منزل همسایه رفتم البته او از محله ما رفته بود و در حاشیه شهر زندگی می کرد. یک ماه مهمان او بودم البته باید از جیب می خوردم و هر چه طلا و پول نقد داشتم را به زن همسایه دادم و در قبال آن مواد دود کردم. پول و طلاها که تمام شد برای تامین هزینه مواد به پیشنهاد زن همسایه برای او مواد می فروختم و از درآمد آن مواد تهیه می کردم و هر روز در سیاهی اعتیاد بیشتر گم می شدم. مدتی را هم به همین شکل با بدبختی ام سپری کردم تا این که همین ساقی مواد پیشنهادی شوم برای تامین هزینه مواد مصرفی ام مطرح کرد، در حالی که معتاد بودم اما حتی فکر این کار را به ذهنم راه نداده بودم چه رسد به این که بخواهم آن را عملی کنم.  او نقشه اش را تا جایی پیش برده بود که حتی قصد داشت مرا در اختیار چهار جوان قرار دهد و همان طور که ذره ذره مرا در دام اعتیاد گرفتار کرد در منجلاب فساد هم غرق کند و من باز هم شبانه از آن خانه شوم فرار کردم و به خانه یکی از دوستان دوران تحصیلم پناه بردم و او برای من خواهری کرد و مرا به اورژانس اجتماعی معرفی کرد و سپس به کمپ آمدم و دوران ترک را سپری کردم و اکنون که با شما صحبت می کنم جشن سه سالگی پاکی خود را تجربه می کنم.

 

صحبت هایش را این طور به پایان برد که  اعتیاد من فقط یک بهانه بچگانه بود و باعث شد من پنج سال از بهترین روزهای زندگی ام را در سیاهی اعتیاد بگذرانم.

12jav.net