دوات آنلاین-مادامی که ما شعار نه به تبعیض جنسیتی سر بدهیم اما تعمیر خودرو، کوبیدن میخ به دیوار، بازکردن لولههای گرفته آشپزخانه و دریلزدن و پیچگوشتی انداختن و بعضیهایمان حتی کشتن سوسک را در خانه خودمان جزو کارهای مردانه بدانیم، وضع همین است که در جامعهمان هم مشاغل، مردانه و زنانه میشوند.
درست مثل شغل ارتفاعنوردی که «فرزانه عطارباشی» مدرک بینالمللیاش را کسب کرده اما سالهاست که حتی یک زن در بین همکارانش نیست و هنوز هم خیلیها او را به خاطر کاری که انجام میدهد، سرزنش میکنند. اما او ٥ سال تمام است که با همه این نگاهها جنگیده؛ صبح به صبح از بلندمرتبهترین برجهای شهر مشهد بالا میرود، لباس مخصوص کارش را میپوشد و در پشت بام برجها کارگاهش را نصب میکند و وقتی از گره طنابهایش مطمئن شد، به پایین جست میزند تا ساعتها بین زمین و هوا مشغول جوشکاری و نصب شیشه و دریلکاری باشد؛ کاری که به او آرامش میدهد و برایش مثل یک قرص مسکن است اما ظاهرا تبعیض جنسیتی در جامعه ما هنوز هم به نوع فعالیت زنان ایراد میگیرد و نگاه آزاردهندهاش را روی زنان موفقی که تنها جرمشان قدمگذاشتن در راهی است که باور عمومی جامعه آن را منع کرده، پهن میکند تا خیلیها قید انتخابشان را بزنند. ولی فرزانه ٥ سال تمام پای همه حرفها و نگاهها ایستاده و آنقدر از زمین فاصله گرفته تا ثابت کند زنان هم به اندازه مردها حق دارند شغلشان را انتخاب کنند.
بله؛ طبیعتا چون زنها به این شغل فکر نمیکنند و من تنها زنی هستم که در ایران مدرک ارتفاعنوردی را گرفتم و از آن استفاده میکنم.
مدرک «IRATA» که در ایران شرکت کوه ویسی امتحانهایش را برگزار میکند اما مدرکش از انگلستان صادر میشود. من در منطقه دماوند تهران آزمونهایم را دادم و ١٥ آیتم مختلف داشت.
شاید قبل از من کسی این مدرک را گرفته باشد اما لابد از مدرکشان استفاده نمیکنند.
شاید خانمهای دیگری هم در این کار باشند اما چون تعداد افراد فعال در زمینه کاری من کم است، معمولا همه همدیگر را میشناسند و فعلا من تنها زنی هستم که مدرک این کار را گرفتهام و رسما در این حرفه فعالیت میکنم. البته باید بگویم که خیلیها فکر میکنند کار ما فقط شستن شیشه است ولی اینطور نیست من آن بالا جوشکاری هم انجام میدهم، تابلو، شیشه و کامپوزیت نصب میکنم و خلاصه نمای یک ساختمان نیاز به هر نوع بازسازی داشته باشد، جزو کار ماست.
من در یکی از مرکز خریدهای خوب مشهد مغازه لباسفروشی داشتم؛ لباس زنانه میفروختم و کار و درآمدم هم خوب بود اما یک روز در روزنامه آگهی بازاریابی برای ارتفاعنوردی را دیدم. برایم جالب بود که اصلا این شغل چیست که نیاز به بازاریاب دارد؟ بعد هم به آگهیدهنده مراجعه کردم و تصمیم گرفتم بین ساعتهای بعدازظهر تا عصر که مغازهام تعطیل است، برای این کار بازاریابی کنم.
راستش همه متقاضیان مرد بودند و یک روز که با آنها سر یکی از ساختمانها بودم، دیدم خیلیهایشان آه و ناله میکنند که این کار خیلی سخت است. برای همین با خودم فکر کردم که من دارم برای این کار بازاریابی میکنم اما خودم امتحانش نکردم و اصلا نمیدانم حسش چیست و چقدر سخت است. همان موقع لباسهای مخصوصشان را پوشیدم و به ارتفاع رفتم و دیدم این کار برای من آنقدرها که میگویند، سخت نیست؛ اصلا حال من در ارتفاع خوب شد و آنقدر لذت بردم که چند ماه بعد مغازهام را جمع کردم و به این کار مشغول شدم.
بله؛ آموزش ندیده بودم و فقط به صورت تجربی میدانستم چه کاری باید انجام دهم.
الان که به آن موقع فکر میکنم، میفهمم که کارم خطرناک بود؛ مخصوصا که اولینبار با کمترین تجهیزات ایمنی و خیلی مبتدی به ارتفاع رفتم ولی خب خدا را شکر به خیر گذشت!
نه.
اتفاقا خانواده من هم جزو خانوادههای مذهبی مشهد هستند و میدانستم اگر این موضوع را با آنها در میان بگذارم، اجازه نمیدهند که وارد این کار شوم؛ ضمن اینکه بالاخره پدر و مادرها وقتی میفهمند بچهشان بهخصوص یک دختر میخواهد در ارتفاع کار کند، از خطر افتادن و صدمهدیدن و اینجور چیزهایش میترسند.
راستش من اصلا به آنها نگفتم که کارم چیست.
نه؛ ولی چند ماه پیش بالاخره به برادرم گفتم و او هم به پدر و مادرم موضوع را گفت؛ از همان موقع تا الان هم با من قهر کردند. حق هم دارند چون دلنگران من هستند. اما واقعیت این است که من فقط به موفقیت در شغلم فکر میکنم و میدانم که بالاخره خانوادهام هم میپذیرند.
ببینید من ١٠ سال مغازه لباسفروشی داشتم و آن زمان ماهی ٧،٨ میلیون درآمد داشتم؛ اما مغازهام را جمع کردم و شغلم را تغییر دادم تا ارتفاعنورد شوم؛ بنابراین بحث مالیاش برایم مطرح نبود من میخواستم کاری انجام دهم که روح و روانم در آن اشباع شود. وقتی به ارتفاع میروم سبک میشوم، گاهی روی زمین سردرد میگیرم اما به ارتفاع که میروم حالم خوب میشود؛ ارتفاع برایم مثل قرص مُسکن است.
ببینید اوایل ساعتی به ما پول میدادند اما الان که خودم پروژه میگیرم و بستگی به نوع کارش دارد، معمولا یک پروژه یکماهه بین ٦ تا ٢٠میلیون درآمد دارد.
نه نمیترسم. (میخندد) من لیسانس تربیتبدنی دارم و قبلا هم کوهنوردی میکردم و هیچوقت از ارتفاع نترسیدم.
راستش اوایل خودم از برخورد مردم میترسیدم و وقتی لباس کارم را میپوشیدم و میخواستم از ارتفاع آویزان شوم، طبیعتا مردم به این صحنه با تعجب نگاه میکردند، برای همین مدام فکر میکردم دارم کار بدی انجام میدهم، ولی کمکم با فکرم و نگاههای مردم کنار آمدم و برای خودم انرژی مثبت فرستادم. الان بعد از ٥سال این کار برایم عادی شده و اتفاقا مردم واقعا به من لطف دارند. وقتهایی که از ساختمان برجهای مسکونی آویزان میشوم، خانمها میآیند پشت پنجره خانهشان و با من عکس سلفی میاندازند، چایی و شیرینی میآورند و حتی در حین کار با هم گپ میزنیم، گاهی هم از روی زمین عدهای میگویند: «داداش خدا قوت.» چون از آن فاصله متوجه نمیشوند یک زن است که از طناب آویزان شده، شاید هم باور نمیکنند. (میخندد)
راستش اوایل این اتفاق میافتاد. یادم هست یکی از کارفرماهایم گفت دختر میخواهی بندبازی کنی! خیلیهای دیگر هم مسخره میکردند و تصورشان این بود که به دنبال جلب توجه هستم! ولی من در این کار پافشاری کردم، جنگیدم و آنقدر ماندم تا بالاخره خودم را ثابت کردم که کارم به جنسیتم ربطی ندارد. حالا بعد از ٥سال به تنهایی پروژهها را میگیرم و دیگر با شرکتها کار نمیکنم. شاید باورتان نشود، اما الان بهترین و بزرگترین پروژههای ساختمانها و برجهای مشهد دست من است.
نه، از لقب دادن ناراحت نمیشوم، چون نمیفهمم خوب است یا بد. بههرحال هرکسی نسبت به کار من برداشت خودش را دارد و من هرگز نمیتوانم طرز فکر دیگران را عوض کنم و تنها کاری که از پس آن بر میآیم این است که راه خودم را بروم.
چند وقت پیش برای یک برج درحال ساخت به من زنگ زدند و گفتند در طبقه بیستوهشتم مشکلی برای شیشهها به وجود آمده. وقتی رفتم دیدم بلندترین برجی است که تا به حال روی آن کار کردم و حدود ١٨٠ متر ارتفاع داشت.
گاهی آنقدر در کارم غرق میشوم که میبینم هوا تاریک شده است. میانگین حدود ٧، ٨ ساعت.
این کار صددرصد پیشرفت دارد. من با همین مدرک بینالمللی ایراتا میتوانم در خیلی از کشورهای جهان کار کنم و در مسابقات و جشنوارههایی که در کشورهای اروپایی برگزار میشود، شرکت کنم. ضمن اینکه در هر کاری پیشرفت یعنی کار و فعالیت گستردهتر و شاید یک روز بتوانم شرکت خودم را تاسیس و در آن نیروهای زن را برای این کار استخدام کنم. من شنیدهام در آمریکا و کانادا بالاترین حقوق را پزشکان و جراحان مغز و اعصاب میگیرند و حقوق امثال من در این کشورها برابر حقوق پزشکانشان است.
درصدش را نمیدانم، ولی خب در این مدت خیلیها از کارم استقبال کردند. البته بگذارید یک واقعیت تلخ را هم بگویم که در این مدت چند خانم که از کارم استقبال کردند، دلیل ابراز علاقهشان خیلی عجیب بود. آنها میگفتند دوست داریم لباس تو را بپوشیم و از ساختمان آویزان شویم و عکس بیندازیم، چون عکس پروفایلهایمان تکراری شده و میخواهیم یک ژست متفاوت بگیریم. بنابراین باید بگویم همانقدر که خیلی از خانمها به کار من احترام میگذارند، عدهای هم به شغلم به شکل یک تفریح نگاه میکنند.
راستش کار من شاید ظاهر خطرناکی داشته باشد، اما واقعا اگر کارگاهت را درست نصب کنی و گره طنابهایت درست باشد، خطری تهدیدت نمیکند. اما بههرحال در کار ما اولین اشتباه، آخرین اشتباه است. آبوهوا هم در کارم تاثیر دارد و نباید در شرایط جوی بد روی ساختمانها بروم. درنهایت سختی کار من هنوز هم جنگیدن با نگاههای سنتی به شغلم است، شغلی که در باور عمومی مردانه به حساب میآید.
خب همانطور که گفتم هنوز هم نگاهها به کار من این است که تو کار مردانهای انجام میدهی. در همه این مدت هم از بعضی از همکارانم توهین شنیده و فحش خوردهام و حتی پولم را هم ندادهاند.
با خودم میگویم من یک زن هستم و فقط به قول خیلیها شغل مردانهای دارم، اما از خیلی از آنها بهتر و دقیقتر کار میکنم. از طرف دیگر همه حسهای زنانهام سرجایش است، آشپزی و خانهداری میکنم و وقتی از سرکارم بیرون میآیم یک زن هستم با همه ویژگیهایش.
منبع: شهروند