2024/04/19
۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
رازهای زندگی زنی که توبه کرد

رازهای زندگی زنی که توبه کرد

زنی که بعد از یک تصادف گرفتار مواد مخدر شده و به بیراهه رفته بود بعد از بازگشت به زندگی نزد مشاوران پلیس استان خراسان شمالی رفت و داستان زندگی‌اش را این طور شرح داد:

دوات آنلاین-زنی که بعد از یک تصادف گرفتار مواد مخدر شده و به بیراهه رفته بود بعد از بازگشت به زندگی نزد مشاوران پلیس استان خراسان شمالی رفت و داستان زندگی‌اش را این طور شرح داد:

 

داشتم زندگی خودم را می کردم، هم درس می دادم و هم درس می خواندم. صبح تا بعد از ظهر پای تخته سیاه مدرسه می ایستادم و روزگاره شادی با بچه ها داشتم؛ نمی دانم چرا این بلا سرم آمد. آن روز داشتم راه خودم را در مسیر همیشگی می رفتم، اما عجله یک راننده و سبقت بی دلیل او زندگی مرا نابود کرد.

 

تصادف وحشتناکی را پشت سر گذاشتم، بعد از یک ماه بستری بودن در بیمارستان و سه ماه خوابیدن روی تخت متوجه شدم که دیگر آن آدم قدیمی نیستم. پای راستم کوتاه شده بود. لنگ می زدم، اصلا به آن شرایط عادت نداشتم. برای همین خیلی عصبانی و بد خلق شده بودم. صبح تا شب داد و بیداد می کردم؛ همین باعث شد که شوهرم دست پسر دوساله ام را بگیرد و برای همیشه ترکم کند او بزرگترین ضربه را به من زد؛ حتی با من درباره تصمیمش صحبت نکرد. انگار نه انگار که 5 سال با هم خوب و خوش زندگی کرده بودیم به خاطر اینکه پایم می لنگید و حال روحی مناسبی نداشتم، نباید مرا ترک می کرد، نباید پسرم را از من می گرفت.

 

 بدلیل حادثه ای که برایم پیش آمد، کارم را از دست دادم. این موضوع حالم را بدترکرد، برای همین دنبال یک مرهم بودم فکر می کردم با سیگار کشیدن حالم بهتر می شود. چند ماهی فقط سیگار می کشیدم، اما افسردگی ام آنقدر بزرگ بود که حس می کردم باید یک چیزی باشد تا کاملاً آن را فراموش کنم.

 

من دختر ناز پرورده ای بودم، اصلا یاد نگرفته بودم چطور باید با مشکلات جنگید. برای همین مدام از غم دوری فرزندم و پای کوتاهم فرار می کردم، هیچ وقت با آن رو در رو نمی شدم.

 

یک روز عصا به دست به پارک رفتم، می دانستم می توانم در پارک مواد فروش را پیدا کنم. یک ساعت نشستم و بالاخره او را پیدا کردم. خیلی تعجب کرده بود چون طرز استفاده را از او پرسیدم، چند ماهی به همین منوال گذشت؛ دیگر مشتری ثابتش شده بودم با یک پیام سر قرار می آمد و مواد را می داد و می رفت.

 

اما بعد از چند ماه مصرف حشیش باز هم آرام نشدم، انگار مغزم مسکن قوی تری می خواست وقتی با ساقی مواد موضوع را مطرح کردم، کراک را پیشنهاد داد. گفت مثل هروئین است، اما خیلی بهتر و شیکتر و ... گفت: با این مواد دیگر غم سراغت نمی آید، دیگر چشمت هم به پای کوتاهت نمی افتد که غصه بخوری دیگر خودت را هم فراموش می کنی چه برسد به پسرت. راست می گفت کراک همین کار را با من کرد مثل یک مرده متحرک شده بودم. هرچه برایم مانده بود را خرج این مواد لعنتی می کردم.

 

بعد از تصادف و رفتن شوهرم، ماشینم را فروخته بودم و پولش را گذاشته بودم بانک و سودش را می گرفتم، با آن پول زندگی ام می چرخید اما وقتی مصرفم بالا رفت دیگر آن پول جواب نمی داد، برای همین اصل پول را از بانک گرفتم و هر چه داشتم را دود کردم.

 

وقتی به مرد ساقی گفتم به من پیشنهاد داد تا یکی از اتاق های خانه ام را به معتاد ها اجاره بدهم و پولش را بگیرم، من که پولی نداشتم و چاره ای برایم نمانده بود، قبول کردم. اما گفتم فقط باید خانم باشند او هم قبول کرد.

 

روزی چندین زن معتاد برای کشیدن مواد و تزریق به خانه من می آمدند. تزریق را همان جا از آنها یاد گرفتم، بعد از سه ماه اجاره دادن خانه، تبدیل به یک تزریقی حرفه ای شدم.

 

صاحبخانه ام شهرستان زندگی می کرد. آدم خوبی بود وقتی از شهرستان برگشت و مرا دید خیلی تعجب کرد. باورش نمی شد، اول فکر کرد اشتباه گرفته است اما وقتی دقت کرد محکم روی صورتش کوبید.

 

همان روزهای اول اعتیاد با خانواده ام قطع رابطه کردم هر وقت به خانه ام می آمدند در را باز نمی کردم تا اینکه خودشان خسته می شدند و می رفتند، دو سه ماه یک بار با مادرم تلفنی حرف می زدم برای همین خیلی از حال و روز من خبر نداشتند تا اینکه صاحبخانه ام مادر و پدر و برادرم را در جریان گذاشت.

 

پدرم و مادرم باورشان نمی شد که چنین بلایی سرم آمده! بیست کیلو وزن کم کرده بودم، یک مرده متحرک، با قیافه ای سیاه، دست هایی لاغر و استخوانی، پدرم سه ساعت تمام گریه می کرد. مادرم خودش را می زد. برادرم گوشه ای کز کرده بود و فقط به من نگاه می کرد همه بهتشان زده بود، از آن همه سیاهی که من درگیرش بودم.

 

صاحبخانه ام که وضع را دید پیشنهاد داد که به جای گریه و زاری باید به دنبال راه چاره ای برای من باشند با صدای بلند صحبت می کرد و می گفت تقصیر شماها بوده که سراغی از دخترتان نگرفتید؛ می گفت او نمی خواست شما را ببیند شما چرا در را نشکستید و داخل خانه نشدید که ببینید چه وضعیتی دارد.

 

من چیزی نمی فهمیدم، می خواستم از آن شرایط خلاص شوم و موادم را بکشم و از خماری در بیایم. نمی دانم چه شد شبانه مرا سوار ماشین کردند. یک در بزرگ سبز دیدم که رویش با خطی سفید چیزی نوشته بودند. آن قدر حالم بد بود که نوشته را نمی دیدم فقط فهمیدم که مرا به دو خانم با روسری های سبز و مانتو های سفید تحویل دادند و رفتند.

 

من ماندم و روزهایی که هیچ وقت از یاد نمی رود، بدنم انگار داشت از من انتقام می گرفت ذره ذره سمی که وارد بدنم شده بود با درد بیرون می ریخت، روزهای اول نمی دانم چند روز بود فقط درد می کشیدم و فریاد می زدم به زمین و زمان ناسزا می‌گفتم و دلم می خواست از آنجا فرار کنم. بعد از روزهای درد، تازه فهمیدم کجا هستم و چکار می کنم. آن جا این طوری نیست که به حال خودت رهایت کنند. مدام زیر نظر روانشناس بودم، از علایقم خبر داشتند، مادرم و صاحبخانه ام هم کلی کتاب برایم آورده بودند، عصر ها بعد از کلاس های روزانه ای که داشتیم، روی یک صندلی می نشستم و برای دوستان کتاب می‌خواندم، شعر می خواندیم و با صدای بلند می خندیدیم، بعد از پاکی به خانه برگشتم. صاحبخانه، پدر و مادر و برادرم آمده بودند، اکنون در خانه هستم. خانم صاحبخانه‌ام قول داده تنهایم نگذارد او فرشته نجاتم بود. بعد از ترک، یک سفر به مشهد رفتیم، آنجا به امام رضا (ع) قول دادم که زندگی گذشته‌ام را فراموش کنم، دیگر کوتاهی پایم را نمی‌بینم، غم دوری پسرم هنوز هست اما، راه‌های برای رسیدن و دیدن او وجود دارد...

 

تحلیل کارشناس

 

سروان نساء ایزانلو کارشناس ارشد مرکز مشاوره در این باره می گوید: اعتیاد به عنوان آسیب و معضل اجتماعی پدیده ای است که اثرات و پیامدهای جبران ناپذیری برای فرد، جامعه و خانواده دارد و چه بسا موجب فروپاشی خانواده می شود. اعتیاد به مواد مخدر چه از نوع سنتی و چه از نوع صنعتی پدیده زیستی، اجتماعی و روانی است که هزینه های سنگینی را در هریک از حوزه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه برجای می گذارد.

 

با توجه به این که زنان و دختران جمعیت زیادی از کشور را تشکیل می دهند، گرایش زنان به سمت اعتیاد و مصرف مواد مخدر تهدیدی علیه سلامت جامعه است؛ اعتیاد هر ساله افراد زیادی از جمله زنان را در دام خود گرفتار می کند و این یعنی زنگ خطر برای خانواده و جامعه، چرا که زنان با ارزش ترین سرمایه جوامع انسانی اند و با گرایش آنان به سمت اعتیاد و مصرف مواد مخدر یعنی نابودی خانواده رخ خواهد داد؛ زن یا مادری که گرفتار مواد مخدر شده است، نمی تواند به خوبی از انجام وظایف از جمله : مادر بودن و همسرداری برآید، از طرفی اعتیاد یکی از والدین بخصوص مادر بر روی فرزندان تأثیرات منفی از خود بر جای می گذارد و سلامت خانواده و فرزندان با خطر جدی رو به رو می شود.

 

برخی ازعوامل موثر در گرایش کیس مورد نظر به سو مصرف مواد مخدر

 

حادثه ای که به دنبال آن ناکامی و شکست را برای فرد بر جای گذاشت، نقص جسمانی بدلیل حادثه تصادف، ترک وی توسط همسر و از هم پاشیده شدن زندگی، فرار از مشکلات، ضعف در مهارت های زندگی (حل مسأله)، نگرش مثبت به مواد مخدر و ناآگاهی از اثرات مخرب مصرف مواد، عدم حمایت عاطفی از جانب خانواده، اختلال روانی (افسردگی )

 

داستان فوق تأسف برانگیز و در عین حال پایان خوشی برای فرد رقم خورد. بدنبال یک حادثه ناگوار (تصادف ) وی دچار نقص جسمی گردید و پذیرش این نقص و کنار آمدن با واقعیت برایش ناممکن بود، بنابراین برای انکار و فرار از واقعیت، با داد و بی داد و بدخلقی موجب رنجش همسرش گشته و در اوج ناباوری همسرش او را با شرایط وخیم روحی رها کرده و مشکل دیگری به مشکلات وی اضافه شد ، از طرفی دوری فرزند برایش غیر قابل تحمل بود، به جای حل مشکل و یا کمک گرفتن از اطرافیان و نزدیکان پشت پا به همه زندگی خود زده و برای تسکین آلام روحی خود ابتدا به سیگار، سپس به مواد مخدر روی آورد، در کمتر از چند ماه تبدیل به یک معتاد حرفه ای گردید، همه دارایی اش را  از بین برد، وی ظلم بزرگی را در حق خود نمود و کوچکترین تلاشی برای درمان آلام روحی خود نکرد در نهایت با حمایت صاحبخانه و وخانواده اش از باتلاقی که در آن فرو رفته، نجات یافت.

 

نویسنده: مهدی شکوهی - کارشناس معاونت اجتماعی  پلیس خراسان شمالی

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی پلیس

12jav.net

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.