2024/04/25
۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
چهارشنبه‌های کوهی؛ شب‌های تاریکی و خلوت و آرامش

چهارشنبه‌های کوهی؛ شب‌های تاریکی و خلوت و آرامش

تجربیات روزنامه نگاری که شب ها تنهایی به توچال می رود

دوات آنلاین-خیلی از دوستانم در اینستاگرام من را با هشتگ #چهارشنبه‌های_کوهی می‌شناسند، چهارشنبه‌هایی که بعد از کار و هر ساعتی که می‌شد به دل کوه می‌زدم تا ساعتی را در تاریکی و تنهایی سر کنم.

این در حالی بود که از اولین بارهایی که برادرم و دوستانش مرا در کودکی به کوه می‌بردند گفته بودند نباید تنها به کوه رفت. همیشه در ذهنم بود کوه و طبیعت همان‌قدر که می‌تواند لذت‌ساز و آرامش‌بخش باشد همانقدر هم توان بالقوه‌ای برای خطرناک و جان‌گیر بودن دارد. بزرگتر که شدم در کتاب‌های آموزشی کوهنوردی هم  خواندم که نباید تنها به کوه رفت و وقتی گروه به کوه می‌رود هرجا لازم شد یا یکی از کوهنوردان کم آورد  گروه باید برگردد. دیدن فیلم ۱۲۷ ساعت هم دلیلی مضاعف بر این باور شد که باور کنم تنها به کوه رفتن خطرناک است. دیدن این فیلم را به شما هم توصیه می‌کنم.

طبق این آموزه‌ها همیشه تنها به کوه رفتن برایم تابو بود. پس از چند تجربه کوهپیمایی با دوستان در شب‌های بهاری و تابستانی تصمیم گرفتم هر هفته پس از آخرین روز کاری که برای من روزنامه‌نگار چهارشنبه است به کوه بروم. آرامش و سکوت و خلوتی، دوری از انسان‌ها و دیدن ستاره‌ها چیزهایی ست که برایم لذت‌بخش است. ابتدا سعی در همراه بردن دوستان با خود داشتم اما در نهایت دل به تنهایی و تاریکی کوه دادم و از مسیر ولنجک، بام تهران و همان مسیر متعارف و بدون ماجراجویی و میانبر به ایستگاه دو تله‌کابین توچال رفتم. چهارشنبه‌های کوهی برای من خاطراتی به یادماندنی داشت از دیدن روباه در یک قدمی تا تجربه تنهایی در تاریکی بدون نور مصنوعی، تجربه‌های عجیب و متفاوت عمرم بود و پی بردم که من از تاریکی نیست که می‌ترسم، از انسان‌ها است که می‌ترسم. دفعه اولی که تنها رفتم از مسیر جاده تن‌درستی، بام، ایستگاه یک و چشمه به ایستگاه دو تله‌کابین توچال رفتم بدون ماجراجویی و میانبر، تا چشمه نور مصنوعی و خب جمعیت بیشتری از کوه‌آمدگان وجود داشت و به طور اتفاقی چند متری را با این افراد همقدم می‌شدم تا از کنار هم عبور کنیم، اما بعد از چشمه که فقط تاریکی و نور مهتاب همراه من شد. در فاصله یکساعت فقط چند نفر از کنارم رد شدند و من بودم و با تجربه‌ای که تاحالا نداشتم. البته هنوز ترس در وجودم بود و هدلامپ (لامپ پیشانی) به سرم بود و با کوچکترین صدا یا دیدن آدمی در دوردست‌ها فوری روشنش می‌کردم. کم کم شرایط برام عادی شد . چه لذتی داشت بعد از رسیدن به ایستگاه دو. با خودم کلی حال کردم که رها از وابستگی حتی به  صمیمی‌ترین دوستانم لذتی زیاد را برای خودم مهیا کردم، در سکوت شب پیک‌نیک سفری را در آوردم و املتی ساختم، ‌چای دم کردم خوردم و ساعتی برای خود در ارتفاع چند هزار متری از سطح دریا تنها بودم  بدون هیچ ترسی، خوردم و ساعتی خوابیدم فکر کردم، موزیک گوش دادم و بساط گسترده را جمع کردم و در کوله به پشت گذاشتم و از همان راهی که آمده بودم برگشتم به خانه و خوابیدم. کل رفت و آمد و استراحت و شنیدن موزیک و املت‌پزی از شروع تا پایان شاید حدود 5 ساعت طول کشید ساعت 9 رفتم و ساعت 2 شب در رختخواب بودم، اما تجربه‌اش انقدر لذت‌بخش بود که بارها بعد از آن چه تنها و چه با دوستان چهارشنبه‌های کوهی را ادامه دادم و حتی در بازگشت از اولین چهارشنبه کوهی برخلاف رفت دستم به دکمه هدلامپ نرفت چون می‌دانستم بنی‌بشری در اطرافم نیست و تنهای تنهایم و تنهایی ترسی ندارد چه در تاریکی و چه در روشنی.

هنوز که هنوز است امیدوارم فرصتی مهیا کنم و کوه رفتن شبانه و بعد از کار را از سر بگیرم، به آرزوی آن روز....

12jav.net

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.