2024/03/29
۱۴۰۳ جمعه ۱۰ فروردين
ملاقات 2 خواهر بعد از 50 سال

ملاقات 2 خواهر بعد از 50 سال

دو خواهر که دست سرنوشت آن ها را بیش از 5 دهه از هم دور کرده بود و هر کدام در یک روستا از توابع بجنورد بی خبر از هم زندگی می کردند در یک اتفاق نادر به واسطه شخصی یکدیگر را بعد از 5 دهه پیدا کردند و در آغوش گرفتند.

دوات آنلاین-دو خواهر روستایی با سرنوشت متفاوت پس از حدود 50 سال دوری، یکدیگر را در آغوش گرفتند.

 

دو خواهر که دست سرنوشت آن ها را بیش از 5 دهه از هم دور کرده بود و هر کدام در یک روستا از توابع بجنورد بی خبر از هم زندگی می کردند در یک اتفاق نادر به واسطه شخصی یکدیگر را بعد از 5 دهه پیدا کردند و در آغوش گرفتند.

 

داستان از آن جا آغاز می شود که یکی از خواهران  پس از ازدواج در سن پایین راهی یک روستای دور افتاده می شود و بنا به دلایلی دیدار امکان پذیر نمی شود و دو خواهر از هم دور می مانند. به گفته پسر خواهر بزرگ تر، آن ها گمان می کردند که خاله شان فوت کرده است و در این سال ها به خاطر جا به جایی محل سکونت شان از یکدیگر بی خبر می مانند.

 

 بالاخره سرنوشت یک نفر را واسطه و سر راه خواهر بزرگ تر قرار می دهد تا با دادن نشانی و سرنخ از خواهر گمشده اش این فراق چند ساله پایان یابد و بتوانند یکدیگر را در آغوش بگیرند.

 

خواهر بزرگ تر می گوید: هیچ وقت فکر نمی کردم خواهر کوچک ترم را بعد از گذشت حدود 50 سال بتوانم دوباره در آغوش بگیرم. وی ادامه می دهد: من و خواهر کوچک ترم از پدر یکی و از مادر جدا بودیم و برای همین بعد از ازدواج، خواهر کوچک ترم از روستا کوچ کرد و راهی دیار غربت شد. چون آن موقع تلفن، امکانات و جاده نبود مدت ها از هم بی خبر ماندیم و بعد از گذشت سال ها  با پیشرفت امکانات هر بار که سراغی از خواهرم می گرفتم به خاطر عوض کردن محل زندگی اش نمی توانستم خبری از او بگیرم.

 

در این سال های دور از یکدیگر پدر و مادرمان فوت کردند و همین ماجرا باعث شد دیگر برای پیدا کردن یکدیگر قطع امید کنیم.

 

این فراق و دوری ادامه داشت تا این که روزی یک نفر به روستای مان آمد و در لا به لای حرف هایش متوجه شدم او اهل روستایی است که خواهرم خیلی سال ها پیش در آن جا سکونت داشت. وقتی به مرد غریبه مشخصات خواهرم را دادم در کمال حیرت او را شناخت و به من گفت هم اکنون در یکی از روستاهای اطراف با چندین فرزند، نوه و نتیجه اش زندگی می کند.

 

با خوشحالی شماره تلفن خانه خواهرم را از مرد غریبه گرفتم و با اشتیاقی وصف نشدنی به او زنگ زدم. وقتی بعد از سال ها دوری صدای خواهرم را از پشت تلفن شنیدم بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد و هر دو مدتی گریه  کردیم. بالاخره در روز دیدار به اتفاق بچه ها و نوه هایم راهی دیار خواهرم شدیم و به این فراق پایان دادیم و یکدیگر را در آغوش گرفتیم.

 

منبع: خراسان

12jav.net

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.