داستان پلیسی/مرگ آرام
جنازه مرحوم در اتاق خواب روی تخت افتاده بود. دیشب خوابیده و دیگر بیدار نشده بود. مرگی آرام و ظاهرا طبیعی اما پزشکی که برای صدور گواهی فوت بربالین مازیار رفته ،نتوانسته بود علت مرگ را تشخیص بدهد و به همین خاطر کار به کلانتری و بعد هم آگاهی کشیده شده بود.
دوات آنلاین-سرگرد فیاض و دستیارش ستوان رحیمی مسابقه حل سودوکو گذاشته بودند. رحیمی این دفعه عزمش را جزم کرده بود هرطور شده کارآگاه را ببرد اتفاقا چند خانهای هم جلو بود اما تلفن ،سوت پایان مسابقه را کشید. فیاض تلفن را جواب داد.مردی در خانهاش واقع در بلوار فرحزادی فوت شده بود و موضوع مشکوک به نظر میرسید.دو همکار چارهای نداشتند جز اینکه قلمها را زمین بگذارند و هرچه زودتر راه بیفتند.
محل قتل در کوچهای فرعی بود و تجمع مردم راه ورود ماشین را بسته بود برای همین ستوان به ناچار سرخیابان پارک کرد و همراه رییساش از بین حلقه چند لایه مردم راه گشود تا اینکه به ساختمان رسید.سربازی جوان جلوی در ایستاده و غرق در خیالات و افکار خودش بود.سرگرد خودش را به او معرفی کرد.سرباز پاکوبید و اجازه ورود داد. رحیمی این دفعه خیالش راحت بود که محل جرم در طبقه اول است ودیگر نیازی نیست پلهنوردی کنند. وارد خانه که شدند قبل از هر چیز زنی گریان را دیدند که صورتش را شیار انداخته و حنجرهاش را با جیغهای بیامان خراش داده بود.زن متوجه دو تازه وارد شد. ایستاد و منتظر ماند تا آن دو نزدیک بیایند رحیمی خودشان را معرفی کرد و زن نیز اسمش را گفت:"ملیحه فرهادی هستم همسر مرحوم."
جنازه مرحوم در اتاق خواب روی تخت افتاده بود. دیشب خوابیده و دیگر بیدار نشده بود. مرگی آرام و ظاهرا طبیعی اما پزشکی که برای صدور گواهی فوت بربالین مازیار رفته ،نتوانسته بود علت مرگ را تشخیص بدهد و به همین خاطر کار به کلانتری و بعد هم آگاهی کشیده شده بود.
فیاض نگاهی به مازیار انداخت.لاغر بود و قدبلند.نه خراشی روی بدنش دیده میشد و نه اثری از به هم ریختگی در اتاق خواب وجود داشت.شاید بهتر بود فرض کرد او به مرگ طبیعی فوت شده است لااقل تاوقتی پزشکی قانونی نتیجه آزمایشها را نداده بود میشد این طور خیال کرد.
کارآگاه سریع از اتاق خواب بیرون امد تا چند سوال از ملیحه بپرسد.زن برای جوابگویی آماده بود و با اینکه میگفت ماجرا را تاحالا بیشتر از پنج مرتبه تعریف کرده ،باز هم همه چیز را بدون کم و کاست بازگو کرد:"دیشب مهمان داشتیم سودابه ،خواهر مازیار خانهمان بود شب هم ماند یعنی تا همین دو ساعت پیش هم بود اما وقتی فهمیدیم مازیار فوت شده حالش بد شد و او را به بیمارستان بردند.شوهرم سرماخورده بود برای همین هم شب دارویش را خورد و زود خوابید اما من و خواهرشوهرم تا ساعت دو بیدار ماندیم و همین طور حرف زدیم بعد هم هر دو همینجا در هال خوابمان برد من روی همین کاناپه خوابیدم و او هم روی کاناپه آن طرف. صبح هرچه مازیار را صدا زدم جواب نداد تا اینکه رفتم بیدارش کنم اما دیدم بدنش یخ است آن وقت بود که فهمیدم چه بلایی سرم آمده است."
از دیشب که مازیار زنده و سرپا بود نه غریبهای وارد شده و نه اتفاق مرموزی رخ داده بود. بنابراین اگر هم این پرونده عنوان قتل به خود میگرفت نمیشد به شخص دیگری غیر از همسر یا خواهر مقتول شک کرد شاید هم هر دوشان دست به یکی کرده بودند البته فعلا برای فرضیهبافی زود بود. کارآگاه بدون حصول نتیجه از ساختمان بیرون امد و جنازه نیز به پزشکی قانونی منتقل شد تا کالبدشکافی انجام و علت مرگ تعیین شود.
پزشکی قانونی بعد از سه روز علت مرگ مازیار را اعلام کرد.مرد جوان با سمی مهلک به قتل رسیده بود.کارآگاه وقتی نام سم را خواند مطمئن شد قتل با برنامهریزی قبلی انجام شده است چون سم از آنهایی نبود که به راحتی بتوان تهیهاش کرد البته پزشکی قانونی در گزارش خود به نکته دیگری هم اشاره و تاکید کرده بود مقتول به ماده مخدر شیشه اعتیاد داشت و ساعاتی قبل از مرگ هم مواد مصرف کرده بود. پس میشد این احتمال را هم مطرح کرد که موادمصرفی مازیار مسموم و آلوده بوده البته این احتمال خیلی ضعیف به نظر میرسید.
ستوان رحیمی به دستور رییساش ملیحه و سودابه را که از بیمارستان مرخص شده بود تلفنی احضار کرد تا به چند سوال جواب بدهند.ملیحه در این مدت هر روز به آگاهی و پزشکی قانونی سر زده بود تا ببیند کی اجازه دفن صادر میشود.دو زن در اسرع وقت خودشان را رساندند و هنوز ظهر نشده ،بازجویی شروع شد.
ترجیح فیاض این بود که دو زن جداگانه بازجویی شوند چون احتمال همدستیشان در جنایت وجود داشت.ملیحه این بار هم در کمال خونسردی همان حرفهایی را که قبلا گفته بود،تکرار کرد و حتی یک "واو"را هم تغییر نداد بنابراین یا حرفهایش واقعیت محض بود یا اینکه از قبل این داستان را ساخته و بارها در ذهنش مرور کرده بود تا در جریان تحقیقات اشتباه نکند.
سودابه هم همان حرفهای زن برادرش را به زبان آورد:"آن شب مازیار قرصهایش را خورد و خوابید من و ملیحه هم تا نصفه شب با هم حرف زدیم و بعد همانجا روی کاناپهها خوابمان برد."
فیاض میخواست بداند مقتول آخرین بار چه ساعتی مواد مصرف کرد.سودابه اصلا از اعتیاد برادرش خبر نداشت و با شنیدن این موضوع شوکه شد.بعد گفت:"من دیدم چیزی بکشد فقط قبل از شام رفت حمام و دوش گرفت."
کارآگاه همین سوال را از ملیحه هم پرسید.زن جوان اشکریزان گفت:"دو سه ماهی بود که متوجه شده بودم مازیار شیشه میکشد او برای مصرف به حمام میرفت شب آخر هم قبل از شام به بهانه دوش گرفتن رفت مواد کشید البته تا دو ساعتش بعدش هم بیدار بود."
حرفهای این زن ثابت میکرد علت مرگ مازیار مواد مسموم نبوده پس سرگرد باید کلید معما را در جایی دیگر پیدا میکرد.او از ملیحه پرسید :"شوهرتان چه داروهایی مصرف میکرد؟"
- از همان داروهای معمولی سرماخوردگی .آمپیسیلین و ادالتکلد.
فیاض تشکر کرد و به هر دو زن اجازه مرخصی داد .موضوع پیچیدهای بود و نمیشد به این سادگی مچ قاتل را گرفت.فیاض به دستیارش دستور داد در مراسم تشییع جنازه حضور داشته باشد و همه چیز را زیرنظر بگیرد تا بلکه سرنخی پیدا کند.
ستوان رحیمی با دست پر از مراسم تشییع جنازه مازیار برگشت.تمام حاضران در این مراسم از اقوام مقتول یا همسرش بودند و فقط یکی از دوستان ملیحه به نام عسل به بهشتزهرا رفته بود.
ستوان تحقیق کرده و مطلع شده بود عسل از دوستان بسیار نزدیک ملیحه است که در یک شرکت تولید حشرهکش کار میکند و طبیعتا به خاطر شغلش به انواع سموم از جمله سمی که مازیار با ان به قتل رسیده بود،دسترسی دارد.فیاض برای اولین بار در تمام مدت همکاریشان دستیارش را تشویق کرد و هر دونفر سراغ عسل رفتند تا از او بازجویی کنند. زن جوان بعد از مراسم به خانهاش در فاز دو شهرک غرب رفته بود و در آپارتمانش دو مامور را پذیرا شد او نمیدانست پلیس چرا سراغ وی آمده است تا اینکه فیاض موضوع سم را پیش کشید و عسل که از علت مرگ مازیار بیاطلاع بود حقیقتی بزرگ را فاش کرد.
-ملیحه چند وقت قبل به من گفت برادرزادهاش برای کار آزمایشگاهی مدرسه به سم احتیاج دارد من هم کمی از محل کارم برایش بردم.
نوع سم دقیقا همانی بود که پزشکی قانونی در خون مقتول یافته بود اما ملیحه آن را چه طور به شوهرش داده بود؟ فیاض تلفنی هماهنگ کرد تا بچههای اداره عملیات ملیحه و خواهرشوهرش را بازداشت کنند.دو مامور وقتی به اداره رسیدند ،متهمان را دیدند که منتظر بودند هر دو از عصبانیت میلرزیدند و از همان اول شروع کردند به بد و بیراه گفتن تااینکه فیاض با تشر آرامشان کرد و بعد سودابه را برای بازجویی فراخواند و همه اطلاعاتی را که تا ان لحظه به دست اورده بود به اطلاع زن جوان رساند و اضافه کرد:"آن شب تو و ملیحه در خانه بودید ما هم فکر میکنیم با هم همدست هستید پس بهتر است همه واقعیت را مو به مو تعریف کنی."
سودابه قسم خورد اصلا در این ماجرا دخالتی نداشت:"من چه طور دلم میآمد برادرم را بکشم. آن شب هم هیچ اتفاقی نیفتاد. مازیار حمام رفت ،شام خورد و قبل از خواب هم ملیحه داروهایش را به او داد."
ناگهان جرقهای ذهن فیاض را روشن کرد و به ستوان دستور داد ملیحه را برای بازجویی نهایی آماده کند او برگ برنده را به دست اورده بود.ملیحه وقتی وارد اتاق شد،فیاض یک راست سر اصل مطلب رفت:"تو از عسل سم گرفتی بعد ان را در کپسول آمپیسیلین شوهرت ریختی و به خوردش دادی این کار را جلوی خواهرشوهرت انجام دادی تا بعدا شاهد هم داشته باشی اما همه چیز رو شد."
ملیحه آن روز و روز بعدش همه چیز را انکار کرد اما بالاخره پذیرفت فرضیه فیاض کاملا درست است.او اعتیاد شوهرش به شیشه ،شکهای بیدلیل مازیار و رفتارها و کارهای غیرمتعارفی را که انجام میداد به عنوان انگیزه قتل اعلام کرد و اشکریزان راهی بازداشتگاه شد تا پروندهاش به دادسرا ارسال شود.
12jav.net