دختر 15 سالهام بهخاطر پسری چند بار میخواسته خودکشی کند
همین که در اتاق را بستم صدای گریه های مادر شیوا بلندتر شد و همزمان آستین لباسش را بالا زد. کبودی ها و جای خط و خطوطهای ناشی از اصابت چاقو روی دستانش مشهود و زخم کشیده شدن ناخن گردنش را می آزرد. باورم نشد! دستش را سمت شیوا گرفت و گفت: این دختر، این بلاها رو سرم آورده.
دوات آنلاین-دلم برایش می سوزد و می دانم آخر راهی که می رود، سیاهی و تباهی است. پس می خواهم جلویش را بگیرم تا اوضاع بدتر از این نشود، ولی نتیجه اش می شود این زخم ها و دردها!
شیوای 15 ساله همراه با مادرش به مرکز مشاوره آرامش سمنان مراجعه کردند. حال نامساعد مادر گریانش، باعث شد بلافاصله به اتاق مشاوره دعوتشان کنم.
همین که در اتاق را بستم صدای گریه های مادر شیوا بلندتر شد و همزمان آستین لباسش را بالا زد. کبودی ها و جای خط و خطوطهای ناشی از اصابت چاقو روی دستانش مشهود و زخم کشیده شدن ناخن گردنش را می آزرد. باورم نشد! دستش را سمت شیوا گرفت و گفت: این دختر، این بلاها رو سرم آورده.
شیوا هم زیر لب لبخندی کنایه آمیز زد و غرغر کنان گفت: حقته!
چند دقیقه صحبت کردم و آرامشان کردم. بعد رفتم سراغ ماجرای درگیری این مادر و دختر و علت را جویا شدم. قبل از این که سوالم به پایان برسد، دخترک با غرور و حالتی دفاعی پاسخ داد: اینها تمام کتک هایی است که زمان کودکیام از دست همین مادر خوردم! اما حالا قضیه فرق می کند و من خیلی قوی شدهام و می توانم او را کتک بزنم. او مانع آزادی من است و از تمامی کارها و رفتارهای من ایراد می گیرد. هر آن به من گیر می دهد و نمیگذارد با دوستم ملاقات داشته باشم و حتی اجازه نداده با فرد مورد علاقه ام ازدواج کنم.
پرسیدم: پدرت کجاست؟
پاسخ داد: من پدرم را اصلاً به حساب نمی آورم. اصلاً پدر یعنی چی؟ کسی که شرب خمر می کند و هیچ گاه او را نمی بینم و او نیز مرا نمی بیند, آیا پدر است؟
سکوت و در عین حال بغضی سنگین کرد!
اشک از چشمانش جاری شد و آرام گفت: به خدا مادرم را خیلی دوست دارم. او خیلی بدبخت است. سالهاست با پدرم مشکل و درگیری و دعواهای متعددی دارند.
مادرِ شیوا که کمی آرامتر شده بود، گفت: همسرم معمولاً شبها به منزل نمیآید و نزدیک به دو سال است که اصلاً رابطه ای با هم نداریم. تمام دلخوشیام برای تحمل این زندگی سرد، دخترم بود که متاسفانه او هم این طور از آب درآمد؛ با دوستش قرار میگذارد و علیرغم مخالفت من، با هم بیرون می روند! به او قول ازدواج داده و حتی چندین بار به خاطر این پسر قصد خودکشی داشته!
دلم برایش می سوزد و می دانم راهی که دارد می رود به سیاهی و تباهی می رسد، پس میخواهم جلویش را بگیرم تا اوضاعش بدتر از این نشود، ولی نتیجهاش می شود این زخم و دردها!
باز هم شیوا گفت: حقته! (ولی این بار با گریه)؛ یادته بچه که بودم آنقدر مرا کتک میزدی که از حال می رفتم!؟
مادرش گفت راست می گوید، من دارم تقاص اشتباهات خودم را می دهم، ولی...
نظریه کارشناسی
کتک زدن یک حرکت آنی و هیجانی است و آثار بلند مدتی بر شخصیت و عملکرد فرزندان دارد. کتک زدن کودکان پیام خشونت را به آنها منتقل می کند و به آنها تلقین میکند که موجودی بی ارزش، دوست نداشتنی و ناخواستهاند.
معمولاً این عمل با خشونت روانی همراه است و کودکان با تجربهی چنین موقعیت هایی به مرور زمان و به تدریج یاد میگیرند که خشونت فیزیکی در بعضی موقعیتهای اجتماعی کاملاً پذیرفته است. کودکانی که والدین آنها اقدام به کتک زدنشان به طرز شدید می کنند ممکن است دست به اقدامات خطرناکتر نیز بزنند.
فراتر از این که احساس ناامنی و بی ارزشی داشته باشند، تفکرات خودکشی و افکار انتقام جویانه را در سر بپرورانند و دیگر یاد نگیرند چگونه با موقعیت های مشابه رو به رو شوند و در آینده چگونه از پس یک اتفاق ناگوار برآیند.
در نهایت تبدیل به یک فرد خشن می شوند و از قدرت خود در جهت منفی استفاده میکنند و نمی توانند در دوران بزرگسالی یا نوجوانی «نه» بشنوند یا مخالفت بزرگسالان را تحمل کنند. هرگونه مخالفت از جانب بزرگسالان او را وادار می کند دست به خشونت بزند و کار خود را با کتک زدن راه بیندازد.
تنبیه بدنی و استفاده از خشونت، جایگاه پدر و مادر را در خانواده بی ارزش می کند. قدرت داشتن در خانواده به معنای بزرگ و مورد احترام بودن است، نه وحشتناک بودن.
کودکان امانتی بزرگ از جانب خداوند به پدر و مادرند، شخصیت کودک آنچنان که والدین با وی رفتار نمایند شکل خواهد گرفت و آنچنان خواهند شد که والدین او هستند.
بنابراین هرگاه این شکوفههای نونهال را در سن شکوفه و گل به قصد چیدن تحت فشار قرار دهیم خود را از رویت ثمره زیبای آن که همان نوجوانان و جوانان سالم آینده اند، محروم می سازیم.
نویسنده: مریم مونسان، کارشناس ارشد مرکز مشاوره آرامش معاونت اجتماعی سمنان
12jav.net