چرا پدربزرگم را کشتم؟
من تا ۱۰سالگی خانه مادربزرگم بودم، اما مادرم بزرگم، برادرم را در خانهاش نگه داشت و مرا از خانهاش بیرون کرد و من سرگردان کوچه و بازار شدم. چهار سال کارتنخواب بودم و در این چهار سال هر کاری کردم تا خرجی زندگیام را تأمین کنم.
دوات آنلاین-زندگیهای آرام و بدور از درگیری و کشمکش فرزندان سالم و درستی را به جامعه تحویل میدهند و در مقابل فرزندان خانوادههای پر تنش و بدتر از آن فرزندان خانوادههای طلاق آسیبهای بیشتری را تجربه میکنند به طوریکه این آسیبها زندگی آینده آنها را تحتتأثیر قرار میدهد و گاهی از آنها مجرمی میسازد که آسیبش گریبانگیر دیگران و حتی نزدیکان هم میشود. پرونده تازهای که در دادسرای امور جنایی تهران روی میز بازپرس ویژه قتل گشوده شده است مربوط به پسر جوانی است که به گفته خودش فرزند طلاق است و در طول زندگیاش تحقیرهای زیادی را تجربه کرده و در نهایت دست به قتل پدر بزرگش زده است.
به گزارش جوان روز یکشنبه ۹دیماه مردی به اداره پلیس رفت و از خواهرزادهاش به اتهام قتل پدرش شکایت کرد.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: چهار سال قبل مادرم فوت کرد و پدرم تنها شد. به همین دلیل برای او زن جوانی به همسری گرفتیم تا تنها نباشد. از طرفی هم خواهرزادهام به نام ارسلان هم که پدر و مادرش از هم جدا شده بودند با پدرم زندگی میکرد. چند روز قبل نامادریام برای مراسم ختم عمویش به شهرستان رفت و پدرم و ارسلان در خانه تنها بودند. روز پنجشنبه ۶دیماه با خانه پدرم تماس گرفتم، اما جواب نداد که نگرانش شدم و به خانهاش رفتم. هر چقدر در زدم کسی در را باز نکرد و به همین خاطر قفل در را تخریب کردم و وارد خانهاش شدم که با جسد بیجان او در پذیرایی کنار بخاری روبهرو شدم. پزشک اورژانس در محل حادثه اعلام کرد پدرم فوت کرده است و از آنجایی که لوله بخاری هم از محل دودکش بیرون آمده بود احتمال دادیم پدرم پایش به بخاری برخورد کرده و لوله بخاری از داخل دودکش بیرون آمده و پدرم بر اثر مسمومیت با گاز دی اکسید کربن فوت کرده است. به همین دلیل پزشک برای پدرم جواز دفن صادر کرد و ما هم پدرم را دفن و مراسم آن را برگزار کردیم تا اینکه یک روز قبل متوجه شدم کارت عابر بانک پدرم سرقت شده و پس از مرگش ۵میلیون تومان از حسابش برداشت شده است.
وی ادامه داد: امروز وقتی موضوع را با بستگانم در میان گذاشتم ارسلان به من گفت که پدرم کارت عابرش را به امانت به او داده است و الان به پسر خواهرم مشکوک هستم و درخواست تحقیق دارم. با طر ح. این شکایت پرونده برای رسیدگی به دستور بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران در اختیار تیم ویژهای از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت. مأموران در نخستین گام دریافتند روز حادثه ابتدا مبلغ یکمیلیون تومان از حساب مرد فوت شده برداشت شده و ساعتی بعد هم مبلغ ۴میلیون تومان به حساب پدر یکی از دوستان ارسلان منتقل شدهاست.
بدین ترتیب مأموران تحقیقات خود را درباره این حادثه ادامه دادند و در نهایت روز شنبه ۲۲دی ماه ارسلان را به عنوان مظنون حادثه بازداشت کردند. صبح دیروز متهم برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و مورد بازجویی قرار گرفت. وی در بازجوییها با اظهار پشیمانی به قتل پدر بزرگ ۶۰سالهاش اعتراف کرد. متهم برای تحقیقات بیشتر و روشن شدن زوایای پنهان حادثه به دستور بازپرس پرونده در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتوگو با متهم
ارسلان هستم ۲۰ ساله.
دیپلم دارم.
بله، تریاک مصرف میکنم.
بیخانمان بودم کسی را نداشتم که مرا راهنمایی کند.
دو ساله بودم که پدرم و مادرم از هم جدا شدند. مادرم تنها خواهرم را با خودش برد، اما من و برادرم با پدرم ماندیم. مدتی بعد پدرم ازدواج کرد و من و برادرم به مادر بزرگ پدریام سپرده شدیم.
- چرا با مادرت زندگی نکردی؟
او بعد از طلاق سهبار ازدواج کرد و خیلی به فکر ما نبود.
من تا ۱۰سالگی خانه مادربزرگم بودم، اما مادرم بزرگم، برادرم را در خانهاش نگه داشت و مرا از خانهاش بیرون کرد و من سرگردان کوچه و بازار شدم. چهار سال کارتنخواب بودم و در این چهار سال هر کاری کردم تا خرجی زندگیام را تأمین کنم.
از من خوشش نمیآمد و میگفت: تو پسر فضولی هستی.
- چه شد که به خانه پدر بزرگ مادریات آمدی؟
من جایی برای زندگی نداشتم تا اینکه در ۱۶سالگی پدر بزرگم به خاطر ترس از آبرویشان مرا به خانهاش برد تا همراه او زندگی کنم.
- شما هم با قتلش زحمتهای او را جبران کردی؟
من قصد قتل نداشتم، اما واقعاً از همه خانوادهام کینه به دل داشتم که در نهایت به قتل پدر بزرگم پایان یافت.
پدرم، مادرم و حتی پدر بزرگم همیشه مرا پیش دیگران تحقیر میکردند. سرزنشهای آنها مرا خسته کرده بود و احساس میکردم دیگر برای هیچکس ارزشی ندارم و به همین دلیل از آنها کینه به دل داشتم.
- درباره شب حادثه توضیح بده؟
چند روز قبل از حادثه، همسر پدر بزرگم به شهرستان رفته بود و آن شب من و پدر بزرگم تنها بودیم که تصمیم گرفتم او را بکشم، اما بعد پشیمان شدم. نیمههای شب حدود ساعت۳ بامداد بود که از خواب بیدار شدم و دوباره تحقیرهای آنها به خاطرم آمد و به سراغ پدر بزرگم رفتم. پتو را روی سرش انداختم و با دست دهانش را گرفتم تا اینکه خفه شد. پس از آن به راه پله رفتم و یکربع آنجا بودم و دوباره به خانه برگشتم، اما میترسیدم با جسد تنها باشم. از طرفی هم در راهرو آپارتمان قفل بود که مجبور شدم از پنجره پذیرایی به داخل حیاط رفتم و از خانه فرار کردم. تا صبح داخل خیابانها گشتم و شب به خانه آمدم که داییام گفت: پدر بزرگ فوت کرده و به دروغ گفتم که شب قبل خانه نبودم و پیش دوستانم بودم.
- چرا لوله بخاری را از دودکش خارج کردی؟
صحنهسازی کردم تا مأموران را فریب دهم.
- فکر نمیکنی به خاطر سرقت، پدر بزرگت را کشتی؟
نه. من بعد از قتل کارت عابربانک و رمزش را که تازه گرفته بود سرقت کردم و از داخل حسابش پول برداشت کردم و این اشتباه من بود که مرا به دام انداخت وگرنه من در این چند روز در مراسم خاکسپاری و عزاداری پدر بزرگم شرکت کردم و کسی هم به من مشکوک نشد.
- پس فکر نمیکردی دستگیر شوی؟
من اضطراب داشتم و میترسیدم، اما فکر نمیکردم دستم رو شود.
مگر میشود مرتکب قتل شوی و عذاب وجدان نداشته باشی.
12jav.net