داستان جنایی/عروس خونبس(7)
در قسمتهای قبل خواندید مهرانه که به زور و به عنوان عروس خون بس با کامران ازدواج کرده بود از این که کامران به او خیانت میکند و با زنی به نام آمنه رابطه دارد بسیار ناراحت بود و به همین دلیل هم آمنه را با همکاری مردی به نام رفیع که پسرخاله جاریاش بود کشت و بعد از 4 ماه فرار دستگیر شد. اکنون ادامه ماجرا را بخوانید:
دوات آنلاین-در قسمتهای قبل خواندید مهرانه که به زور و به عنوان عروس خون بس با کامران ازدواج کرده بود از این که کامران به او خیانت میکند و با زنی به نام آمنه رابطه دارد بسیار ناراحت بود و به همین دلیل هم آمنه را با همکاری مردی به نام رفیع که پسرخاله جاریاش بود کشت و بعد از 4 ماه فرار دستگیر شد. اکنون ادامه ماجرا را بخوانید:
وقتی مهرانه بازداشت شد نمیدانست جسد آمنه پیدا شدهاست. مهرانه که زمان دستگیری 5 ماهه باردار بود بچهاش را از دست داد.
او در اولین بازجوییها که در اداره آگاهی انجام شد اعتراف کرد با همدستی رفیع و جاری خودش یعنی صغرا دست به قتل آمنه زدهاست.
او ماجرای قتل را اینطور تعریف کرد:" قرار بود یک آتو از آمنه بگیریم اینطوری که من او را به خانهاش بکشم رفیع به سراغش برود و با او رابطه جنسی داشتهباشد ما هم فیلمبرداری کنیم این فیلم میتوانست سندی باشد برای اینکه آمنه دست از سر خواهرم و شوهرم بردارد اینطوری تهدیدش میکردم اگر به سراغ خواهرم برود من هم فیلم را همه جا پخش میکنم تا بیآبرو شود. وقتی با آمنه درگیر شدم، هلش دادم طوری که سرش به دیوار برخورد کرد و از حال رفت. رفیع گفت باید او را از بین ببریم. بعد خفهاش کرد. قرار بود برای کمک بیاید و جسد را بیرون ببریم که نیامد و من هم خانه را آتش زدم و فرار کردم."
با اعتراف مهرانه ،ر فیع و صغرا احضار شدند. آنها همه چیز را انکار کردند. مهرانه بر اعترافش پافشاری کرد اما بعد از مدتی اظهاراتش را پس گرفت.
او گفت:" من در قتل تنها بودم خودم آمنه را کشتم و خودم جسد را آتش زدم. صغرا و رفیع هیچ نقشی نداشتند".
این گفتهها در دادگاه هم تکرار و حکم بر قصاص مهرانه صادر شد. دو متهم دیگر در پرونده قتل تبرئه شدند البته رفیع به خاطر رابطه نامشروع به شلاق محکوم شد. مهرانه نیز به اتهام ارتباط با جوانی از همولایتیهایش بود به شلاق محکوم شد.
مهرانه همچنین به اتهام رابطه نامشروع خارج از زنا با رفیع نیز به شلاق محکوم شد.
مهرانه و وکلیلش به رای دادگاه اعتراض کردند و اینبار مهرانه اعلام کرد اعترافاتش را پس میگیرد و گفتههایش در بازجوییهای اولیه درست بوده و اشتباه کرد این اعترافات را پس گرفت.
او مدعی شد تحت فشار اعترافاتش را پس گرفتهاست و گفتههایش در مرحله اول بازجویی در مورد اینکه رفیع قاتل است درست بوده و ادعاهای بعدیاش صحت ندارد.
این تنها امید مهرانه برای نقض حکم قصاصش بود. پرونده با اعتراض مهرانه و وکیل مدافعش به دیوان عالی کشور رفت. 22 دی سال 88، شعبه 17 دیوان عالی کشور تشکیل جلسه داد و قضات وقت این شعبه نظر خود را اعلام کردند.
در خلاصه جریان پرونده آمدهاست:" حسب محتویات پرونده خانم مهرانه با آقای رفیع ... سروسری داشتهاند و طبق اظهارات هر دو نفر گهگاهی آقای رفیع با خانم مهرانه رفت و آمد داشته و روابط نامشروع داشتهاند تا اینکه کمکم مسئله بین همسایهها و اقوام مطرح میشود که این مرد غریبه به منزل خانم مهرانه رفت و آمد میکند و لذا خانم مهرانه به آقای رفیع میگوید دیگر من با تو نیستم او دستبردار نیست بالاخره خانم مهرانه میگوید اگر یک دختر برایت جور کنم دست از من برمیداری یا نه؟ رفیع میگوید اگر مثل خودت باشد..... که خانم مهرانه، دوشیزه آمنه که از خانوادهای فقیر و تنگدست بود را در نظر میگیرد. وقتی از مدرسه به خانه میرود وی را صدا میکند و با لطائف الحیل او را به خانه میبرد و چون از قبل با رفیع قرار گذاشته بود نامبرده نیز پس از مدتی وارد منزل میشود و پس از مدتها کلنجار رفتن با دوشیزه آمنه و ممانعت وی بالاخره دست و پای وی را میبندند و حتی دهان و چشمهای وی را میبندند و رفیع دو بار به وی تجاوز میکند به حدی که دیگر دوشیزه آمنه بیحال میافتد. در این اثنا برای حل قضیه و اینکه مسئله لو نرود با هم بحث میکنند و رفیع میگوید اگر بخواهی اسم کشتن را بیاوری من نیستم و در نهایت رفیع از خانه بیرون میرود و خانم مهرانه به وسیله کابل برق دوشیزه آمنه را خفه میکند و پس از چند روز که جنازه را نمیداند به کجا ببرد خانه را با جنازه آتش میزند
در نهایت حکم مرگ آمنه تایید شد. مهرانه آن شبی که فهمید حکمش تایید شده است نخوابید. داشت فکر میکرد، به گذشتهاش ، به اتفاقاتی که در زندگیاش افتاد و به اینکه آیا باید قبول کند به بنبست رسیده و چارهای ندارد جز اینکه منتظر اجرای حکم باشد؟ اگر از مادرش بخواهد برای رضایت اقدام کند این کار را انجام میدهد؟ این یک واقعیت بود که خانواده آمنه در برابر بزرگ طایفه سکوت میکردند و خواسته او را میپذیرفتند اما مشکل اینجا بود که آیا خانواده مهرانه پا پیش میگذاشتند؟ با اینکه میدانست امکانش وجود ندارد اما تصمیم گرفت بختش را امتحان کند.
صبح با خانه تماس گرفت. به مادرش گفت میخواهد این بار برایش مادری کند و جانش را نجات دهد.
- گفتم تا حالا هرچه کردی و هرچه کردم به کنار با پدر صحبت کن و به او بگو با مادر آمنه صحبت کند آنها به حرف پدر گوش میدهند. گفتم مگر مادر من نیستی نجاتم بده فقط کافی است شما بخواهید. گفت این حرفها را نزن راهی که رفتی آخرش همین است. ما به تو گفتیم بگو صغرا قتل کرده. بگو او مقصر بود اینطوری برایت رضایت میگرفتیم آبروی ما هم حفظ میشد اما حالا پدرت دیگر قبول نمیکند.
این آغاز جنگ دوباره مهرانه با خانوادهاش بود. فردی که پای چوبهدار است دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد
- من خیلی چیزها از دست دادهبودم. شوهرم، بچهام ،خانوادهام، آبرویم. همه چیز رفته بود در پرونده هم هر وصلهای بود به من چسباندند با هر پسری سلام و علیک هم کردهبودم رابطه نامشروع گرفتند و به خاطرش برایم حکم بریدند. وقتی مادرم گفت باید اعتراف میکردی صغرا در این قتل نقش داشتهاست و آبروی ما را میخریدی فهمیدم دیگر همه چیز تمام شدهاست. باید روی پای خودم باشم. هرکاری از دستم بر میآمد برای اینکه نجات پیدا کنم انجام دادم. اول تصمیم گرفتم خودم با مادر آمنه صحبت کنم.
مادر آمنه زنی مسن و تنگدست بود که بعد از پیدا شدن جسد دخترش شکایت کرد و خواستار مجازات قاتل او شد. این زن به اتفاق شوهرش برای مهرانه درخواست قصاص کرده بود اما مدتی بعد از مرگ آمنه پدر او نیز فوت شد و خواهران و برادران آمنه به عنوان ورثه پدرشان اولیایدم شدند.
احترام ، مادر آمنه در اولین تماس به مهرانه گفت حاضر نیست رضایت بدهد .او آبروی دخترش را برده و باید قصاص شود اما مهرانه دستبردار نبود او چندبار دیگر زنگ زد مددکاران زندان هم کمکش کردند با این حال اولیایدم مقتول حاضر نشدند رضایت بدهند. آنها خواهان عذرخواهی خانواده مهرانه بودند اما خانواده مهرانه حاضر نبودند به خاطر دختری که آبرویشان را بردهبود عذرخواهی کنند.
او به جنگ با خانواده حتی بعد از ورود به زندان ادامه داده و کارهایی میکرد که هر کدام از آنها شکستن یکی از قوانین قومش بود.
ادامه دارد...
این داستان به صورت روزانه منتشر می شود. قسمت دیگر داستان عروس خون بس را می توانید اینجا بخوانید.
نویسنده: مرجان لقایی
12jav.net