ترک اعتیاد/ هیچ وقت فکر نمیکردم معتاد شوم
حدود چهار یا پنج سال طول کشید اعتیاد پیدا کنم و بعد هم که متوجه مشکلم شدم بارها میخواستم برای ترک اقدام کنم که متاسفانه نمیشد.
دوات آنلاین-اکبر معتاد به تریاک بود و حالا 8 از رهاییاش میگذرد.او میگوید:" اعتیاد ته و آخر ندارد و هر روز مواد جدیدی وارد بازار میشود، یک زمانی ما تلویزیون سیاه سفید داشتیم اما حالا السیدی و فناوریهای پیشرفتهتری به بازار آمده است. کسی هم که در زمینه موادمخدر فعالیت میکند سعی دارد هر روز مواد جدیدی وارد بازار و مشتریهای تازهای را جذب کند."گفتوگو با اکبر را بخوانید:
- چند سال پیش اعتیاد پیدا کردی؟
_ الان 37 سال دارم و از 19 سالگی شروع به مصرف کردم، به قول معروف میگویند خود شخص مصرفکننده آخرین شخصی است که متوجه میشود مساله دارد و درگیر مواد یا به اصطلاح معتاد شده است.
_ حدود 14 سال مصرف میکردم. الکل، حشیش، هرویین و اواخر هم تریاک.
_ حدود چهار یا پنج سال طول کشید اعتیاد پیدا کنم و بعد هم که متوجه مشکلم شدم بارها میخواستم برای ترک اقدام کنم که متاسفانه نمیشد.
- چه راههایی را برای ترک امتحان کردی؟
_ بهزیستی رفتم، از طریق بیهوشی، در خانه بارها این کار را با قرصهای ترامادول انجام دادم، در مجموع خیلی راهها را امتحان کردم که هر کدام هم بیشتر از سه چهار روز طول نکشید.
_ من به آن بیهوشی میگویم وگرنه آمپولی نمیزنند که فرد بیهوش شود، اما من یکسری که برای ترک اعتیاد رفته بودم دکتر قرص به من داد که وقتی آنها را مصرف میکردم دقیقا در بیهوشی زندگی میکردم، مصرف آن قرصها یک هفته طول کشید و من در آن یک هفته هیچ چیز متوجه نشدم، حتی یک ماشین داشتم که آن را با برادرم برده و فروحته بودم.بعد از این که اثرات قرصها از بین رفته بود سراغ ماشینم را میگرفتم. به این دلیل به آن میگویم بیهوشی.
- اولین بار چطور موادمخدر مصرف کردی؟
_ اولین بار الکل بود و حشیش. با دوستانم شروع کردم و هیچ وقت هم فکر نمیکردم معتاد شوم. چون اعتیاد برای من بد معنی شده بود. یعنی وقتی کلمه معتاد را میشنیدم فکر میکردم معتاد کسی است که کنار جوی خیابان خوابیده است . این را از دوستانم شنیده بودم که اگر بتوانم سه روز مصرف نکنم اعتیاد پیدا نمیکنم، بنابر این هر چند وقت یکبار این کار را میکردم.مثلا یک هفته مصرف میکردم و سه روز مصرف نمیکردم، یا یکماه مصرف میکردم سه روز مصرف نمیکردم که مبادا اعتیاد پیدا کنم اما بعد فهمیم اعتیاد یک لحظه است.در سال 74 بود که به این مرحله رسیدم.
_زمان شروع مصرف بیکار بودم و شغلی نداشتم اما بعد در کار ساختمان بودم.
- مصرف مواد در حرفهات چه تاثیری داشت؟
_ اوایل مصرف میکردم و کارم هم پیش میرفت اما ان اواخر در روند کارم هم تاثیر گذاشته بود چون من باید ساعت 8 صبح سر کار میرفتم تا 5 بعد از ظهر اما روزهای آخر طوری شده بود که 10 صبح زودتر نمیتوانستم بروم. اصلا اشتهایی برای صبحانه نداشتم و اول باید حتما مصرف میکردم. بعد از آن کمی کار می کرد تا ساعت سه ونیم یا چهار که دوباره باید مصرف میکردم تا بتوانم تا ساعت هفت کار کنم ساعت هفت هم وقت مصرفم بود و بعد هم به خانه میرفتم. یعنی در شرایطی که باید هشت ساعت در روز کار میکردم فکر نمیکنم سه ساعت کار مفید انجام میدادم.
- در زندگی شخصیات چه تاثیراتی داشت؟
_ در خانه و خانواده جایگاهی برای من وجود نداشت. هر روز در خانه دعوا و بزن بزن داشتیم و هیچکس من را قبول نداشت و همه به چشم یک معتاد بیمصرف به من نگاه میکردند. در محل کار هم باتوجه به شرایطی که گفتم همیشه کارفرما یا فامیلمان بود یا کسی که به نوعی میخواست دستوبالم را بگیرد .وگرنه اگر قرار بود برای یک فرد غریبه کار کنم همان روز اول من را بیرون میکرد.
- در خانوادهات کسی سابقه اعتیاد داشت؟
_ نه پدرم حتی سیگار هم نمیکشید.
- وقتی اعضای خانواده متوجه شدند مصرف کننده هستی چه واکنشی نشان دادند و چطور سعی کردند کمک کنند؟
_ اولین شخصی که کمکم کرد همسرم بود ولی چون نمیدانست راه چیست او هم طبق حرفهایی که دیگران به او میگفتند اقدام می کرد. در مجموع باید بگویم خیلی کمکم کردند. چندین بار با پیشنهاد آنها پیش دکتر رفتم یا در خانه ماندم، پدرم هم همین طور بود میگفت در خانه بمان و یکماه کار نکن،خرج زندگیات را من میدهم. ولی به قول معروف یک جای کار میلنگید بارها ترک کردم، شاید اوایلش خودم نمیخواستم و بیشتر به پیشنهاد آنها بود اما در دفعات آخر خودم هم میخواستم ولی جور در نمیآمد این در حالی بود که واقعا میخواستم ترک کنم و ارادهاش راهم داشتم ولی هربار ترک یک هفته یا نهایتش 10 روز طول میکشید. چون وقتی مصرف میکردم حداقل تعادل داشتم، اما وقتی که مصرف نمیکردم واقعا دیوانه زنجیری بودم که وقتی بیرون میرفتم با همه دعوا میکردم.
- در این مدت چندبار ترک کردی ؟
_ در تمام آن 14 سال که مصرف داشتم میخواستم ترک کنم اما نمیتوانستم، تعدادش زیاد بود.
- چه شد که سرانجام در ترک اعتیاد موفق شدی؟
_ در مورد شخص من خانوادهام خیلی زحمت کشیدند اما راههایی که انتخاب میکردند اکثرا غلط بود تا اینکه بالاخره راهی را پیدا کردم که صورت مساله اعتیاد را برای من شکافتند و فهمیدم باید سه بخش جسم، روان و جهانبینی من تغییر کنند تا به درمان برسم و در نهایت همین طور هم شد.
- اگر بخواهی اعتیاد را به چیزی تشبیه کنی چه میگویی؟
_ اعتیاد مثل رانندگی میماند.فردی را در نظر بگیرید که تعادل جسمی و فکری ندارد، چند نفری کهدر ماشین او هستند بیشتر احساس خطر میکنند چون راننده به علایم و جاده توجه ندارد. ولی کسی که کنار او نشسته وهمراه او در معرض خطر قرار دارد متوجه موضوع میشود. اعتیاد هم همین طور است، برای من یک تخریب دارد اما برای خانواده اثرات منفی بیشتری دارد.
_ بله دوتا. بچه اولم تاحدودی آرامش داشت،اما بچه کوچکم واقعا پرخاشگر و عصبی بود، طوری که اصلا نمیشد با اوصحبت کرد. ما او را بریدم تحت نظر پزشک و الان خوشبختانه دو سال است که طعم زندگی را میچشد.
- منظورت این است که تحت تاثیر پرخاشگری تو قرار گرفته بود؟
_ دقیقا، کارهایی که من انجام داده بودم ناخواسته در او تاثیر گذاشته بود. پدر و مادر الگوی بچهها هستند آنها به آرامش نیاز دارند و این چیزی بود که در خانه من وجود نداشت و بچهام تحت تاثیر رفتار من قرار گرفته بود.
- به معتادانی که میخواهند ترک کنند چه توصیهای داری؟
_ اول به آدمهایی که وارد بازی اعتیاد نشدهاند میگویم اگر میخواهند این کار را بکنند اول در مورد موادمخدر واعتیاد اطلاعات کسب کنند و اگر میخواهند کاری کنند آن کار را با آگاهی انجام دهند. برای کسی هم که الان در دام اعتیاد است پیشنهادم این است که حداقل دو ماه زمان بگذارد و در کنگره 60 درمان قطعی مواد مخدر را تجربه کند.
- به خانوادهها چه توصیهای داری؟ آنها میخواهند عزیزان خود را از اعتیاد رها کنند اما شاید راه آن را ندانند.
_ خانوادهها باید بدانند اعتیاد یک بیماری است و این بیماری باید درمان شود و نباید کاری کنند که عزیزشان با اجبار آنها بیاید کاری انجام دهد. اکثر خانواده دنبال این هستند که چی شد پسرمان، برادرمان یا همسرمان اعتیاد پیدا کرد، انداختن تقصیر گردن محل زندگی و دوستان فایدهای برای درمان ندارد باید دنبال راه حل بود چون عزیزمان به هر حال خواسته یا ناخواسته درگیر شده، پس چه بهتر که به جای دنبال مقصر بودن، دنبال راه چاره بگردیم.
- در مجموع بزرگترین ضربهای که اعتیاد به تو زد چه بود ؟
_ یکی از بزرگترین ضرباتش این بود که بهترین دوران زندگیم را در جهالت گذراندم اما درمان برای من همراه با بیداری تفکرم بود چون توانستم به چیزهایی که میخواستم برسم و منجر شد راه درست زندگی کردن را یادبگیرم، آرامشی که الان در خانوادهام دارم با هیچ چیزی عوض نمیکنم. مشکلات اقتصادی را همه دارند، من هم دارم ولی آرامش را شاید کسی که مشکل اقتصادی ندارد هم نداشته باشد، ولی من و خانوادهام آرامش داریم و خیلی راحت وقشنگ در خانه و محل کار و جامعه زندگی میکنیم.
12jav.net