2024/04/25
۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
بازی سرنوشت/ زنی در منجلاب افیون

بازی سرنوشت/ زنی در منجلاب افیون

قبل از ازدواج با همسرم دوست بودم و با او رابطه داشتم. نحوه آشنایی مان به رفیق بازی پدرم برمی گشت چون او با دوستانش در خانه پای بساط مواد می نشست و من به نوعی پادوی آن ها بودم. سر همین نشست و برخاست های پدرم با دوستان نابابش با همسرم آشنا و دوست شدم و رابطه نامشروع ما نزدیک به یک سال طول کشید.

دوات آنلاین-شرم دارد از گذشته اش حرف بزند و مدام اطرافش را نگاه می کند و چهره زرد رنگ و صورت استخوانی اش را زیر چادر پنهان می کند تا کسی  پی به راز و رمز زندگی اش نبرد. آرام و خیلی سرد می گوید: اعتیادم از سر لجبازی با شوهرم شروع شد، او ادعا می کرد لب به مواد نمی زند و فقط قرص می خورد اما من مطمئن بودم مواد مصرف می کند چون از حرکات و قیافه اش مشخص بود.

 

قبل از ازدواج با همسرم دوست بودم و با او رابطه داشتم. نحوه آشنایی مان به رفیق بازی پدرم برمی گشت چون او با دوستانش در خانه پای بساط مواد می نشست و من به نوعی پادوی آن ها بودم. سر همین نشست و برخاست های پدرم با دوستان نابابش با همسرم آشنا و دوست شدم و رابطه نامشروع ما نزدیک به یک سال طول کشید.

 

همیشه با او به گردش می رفتم و به خیال خودم از دوران مجردی ام لذت می بردم. بالاخره بعد از گذشت مدتی از رابطه پنهانی مان با اصرار پدرم پای سفره عقد با همسرم نشستم.

 

همسرم راننده جاده بود و به دلیل شرکت در دورهمی دوستانش معتاد شده بود. شوهرم بعد از مدتی رانندگی در جاده ها را کنار گذاشت و ساقی شد. بعد از ازدواج قول داد اعتیادش را ترک و فقط قرص مصرف کند اما بعد از مدتی زیر قولش زد.

 

 زمانی که مواد می فروخت برادر شوهرم به مواد او دستبرد می زد و همسرم بعد از مصرف شیشه توهم می زد و فکر می کرد کار من است برای همین به جای برادرش من را تنبیه می کرد و کتک می زد.

 

هر بار که به شوهرم اعتراض می کردم تهمت زدن های پی در پی اش به خاطر مصرف شیشه است او منکر این قضیه می شد و ادعا می کرد روی  قولی که به من داده ایستاده و فقط قرص متادون مصرف می کند.

 

همین منکر شدن هایش بدجوری حرصم را در می آورد و ادامه این ماجرا باعث شد سر لجبازی با همسرم خودم را داخل باتلاق مواد بیندازم. شوهرم هر چقدر اصرار می کرد دست از لجبازی بردارم اما من مصر بودم چون هر بار که مواد مصرف می کردم راحت به خواب می رفتم و چیزی از زندگی دودی مان و مشکلات نمی فهمیدم. این ماجرا ادامه داشت تا این که متوجه شدم باردار هستم.

 

برای همین مدتی در کمپ ماندم و پاک شدم تا مبادا نوزادم معتاد به دنیا بیاید.

 

بعد از به دنیا آمدن فرزندم دوباره لغزیدم چون هر روز شوهرم در خانه جلوی من مواد مصرف می کرد و من نتوانستم بر نفس ام غلبه کنم.

 

 به خاطر اعتیادم خانواده ام از من بریدند و به کلی رابطه شان را با من قطع کردند و حتی خانواده شوهرم که خودشان مصرف کننده بودند به من اعتراض می کردند و این کارم را نوعی سرافکندگی هر دو خانواده می دانستند.

 

 4 سال زندگی مشترک مان به این منوال زیر سقف دودی گذشت و از زندگی جز سیاهی و بی اعتباری چیزی نصیب ام نشد و هر روز به خاطر توهم های همسرم به جای صبحانه کتک می خوردم.

 

این زندگی دردناک من ادامه داشت تا این که یک روز شوهرم حین فروش مواد گیر افتاد و زندانی شد. زمان دستگیری شوهرم من را به خاطر اعتیاد به کمپ آوردند و فرزندم را به مادرم سپردند.

 

 الان یک ماه است که در کمپ هستم و تصمیم دارم هر طور شده از منجلاب افیونی بیرون بیایم تا مادر خوبی برای فرزندم باشم و او در آینده به خاطر اعتیادم نزد دوستانش خجالت زده و سرافکنده نشود.

 

منبع: خراسان- خراسان شمالی

12jav.net

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.