2024/04/25
۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
بازی سرنوشت/ گول تیپ و قیافه‌ام را خوردم

بازی سرنوشت/ گول تیپ و قیافه‌ام را خوردم

نفس عمیقی کشید و گفت: خسته شده بودم، از خودم بدم می آمد، صبح تا شب تلاش می کردم تا بتوانم هزینه مواد مخدرم را تامین کنم.

دوات آنلاین-داستان زندگی مردی از اهالی استان خراسان جنوبی را بخوانید که به‌سادگی گرفتار مواد مخدر شد اما با اراده قوی توانست اعتیاد را ترک کند:

 

فریب تیپ و قیافه و البته ندانم کاری هایم را خوردم. استخوان بندی ام طوری بود که همه فکر می کردند قوی هستم و توجه اطرافیان سبب شد دچار توهم و خود برتربینی و غرور شوم. جوان لاغر اندام، عینک آفتابی اش را روی میز گذاشت، نفس عمیقی کشید و گفت: خسته شده بودم، از خودم بدم می آمد، صبح تا شب تلاش می کردم تا بتوانم هزینه مواد مخدرم را تامین کنم.

 

از حق زن و بچه ام می زدم و مثلا می خواستم خودم را بسازم. روزی که همسرم دادخواست طلاق داد فکر می کردم دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم اما اشتباه می کردم. همسرم از من جدا شد و بچه را هم با خودش برد.

 

با این وضعیت از خانواده ام فاصله گرفتم. دیگر آرزویی برای آینده نداشتم، کارم شده بود گوشه گیری و گریه برای روزهایی که از دست داده بودم.

 

سربازی ام که تمام شد کاری پیدا کردم. زور بازویم خوب بود و در کارم موفقیت های زیادی کسب کردم. با پیشنهاد مادرم به خواستگاری دختر یکی از اقوام رفتیم.

 

زن گرفتم و با حمایت های مالی خانواده ام توانستم زندگی ساده ای تشکیل بدهم و روی پای خودم بایستم. همسرم زن خوب و شایسته ای بود، به من امید می داد که برای ساختن آینده تلاش کنم.

 

افسوس که غرور و خودخواهی بلای جان زندگی ام شد. چند سال گذشت و پای بساط رفیق بازی معتاد شدم و مواد مخدر خیلی زود قیافه ام را عوض و توان بدنی ام را کم کرد.

 

همسرم دست به کار شد تا مرا ترک بدهد و در یک مرکز بستری شدم اما فایده ای نداشت و پدر همسرم وارد عمل شد و طلاق دخترش را گرفت. من وارد دنیای غریبی شده بودم، زندگی که هدفی جز نابودی نداشت. اما یک روز تلنگری سخت، مثل پتک به سرم خورد و مرا را از خواب غفلت بیدار کرد. به دیدن مادرم رفته بودم که دیدم خواهرم گریان و نالان است. مادرم گفت دامادمان مدام به خواهرم سرکوفت می زند که برادر تو یک معتاد و دزد است و می خواهد او را به همین دلیل طلاق دهد.

 

با شنیدن این حرف غیرتی شدم و تازه فهمیدم هنوز هم چیزهای با ارزشی در زندگی دارم که باید برای نگه داشتن آن از جانم مایه بگذارم، به خواهرم قول دادم که اعتیاد را ترک کنم.

 

او هم محبت بی ریای خواهرانه اش را نثارم کرد و با کمک و پشتیبانی عاطفی و مالی اش توانستم ترک کنم. اگر چه نتوانستم با همسرم زندگی دوباره ای بسازم چون او ازدواج کرد و خدا را شکر زندگی خوب و آبرومندانه ای دارد، همین برای من کافی است که خوشبختی اش را ببینم.

12jav.net

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.