2024/03/29
۱۴۰۳ جمعه ۱۰ فروردين
داستان پليسي/ تیرانداز نامرئی

داستان پليسي/ تیرانداز نامرئی

مقتول زنی 30 ساله به اسم سپیده بود قولنامه‌ای که در کشو پاتختی‌اش وجود داشت،نشان می‌داد او تازه یک هفته قبل این خانه را اجاره کرده اما فعلا این جزییات اهمیت زیادی نداشت و فیاض باید می‌فهمید قاتل چه طور داخل رفته،چگونه در زمان هجوم مهمانان عروسی خودش را پنهان کرده و کی توانسته از مهلکه فرار کند.

دوات آنلاین-کارآگاه فیاض از ته دلش برای عروس و داماد جوان ناراحت بود درست در شب عروسی آنها و در حالی که هنوز جشن و پایکوبی ادامه داشت از واحد کناری‌شان صدای گلوله برخاسته و یک زن کشته شده بود. سایه‌ای از غم و وحشت بر فضای جشن سایه انداخته بود و دیگر نه خود عروس و داماد و نه مهمانان حس و حال نداشتند. سرگرد و دستیارش ستوان رحیمی قبل از این‌که وارد محل قتل شوند در پاگرد توقف کوتاهی کردند و دور و اطراف را از نظر گذراندند.طبقه اول چهار واحد داشت دو آپارتمان سمت چپ و دیوار به دیوار و دو واحد دیگر رو به رویشان. قتل در واحد دو-یکی از همان سمت چپی‌ها-که با واحد کناری‌اش حیاط خلوت کوچک و مشترکی دارد اتفاق افتاده بود.

 

کارآگاه داخل رفت.جنازه زن در اتاق خواب‌ افتاده بود او را با شلیک یک گلوله کشته بودند.اتاق دری به سمت حیاط خلوت داشت که از داخل قفل بود.یعنی قاتل از انجا برای رفت و امد استفاده نکرده بود. از طرفی مهمانان عروسی هیچ‌کدام فردی را حین خروج از صحنه جرم ندیده بودند و اطمینان داشتند قاتل از در اصلی هم بیرون نیامده است.

 

فیاض قبل از این‌که بقیه آپارتمان را جست‌وجو کند همراه دستیارش پرس و جو از مهمانان را شروع کرد بهترین افرادی که می‌توانستند در این رابطه اطلاعات  بدهند زن و مرد فیلمبردار بودند.هر دو بدجوری شوکه شده بودند.مرد که به دیوار تکیه داده و دوربینش را هم کنار پایش گذاشته بود به سرگرد گفت:"من و همسرم درست همین‌جا ایستاده بودیم و داشتیم از چارچوب در ،داخل را می‌گرفتیم که یکدفعه صدا را شنیدیم همه ساکت شدند من چند بار در زدم اما کسی باز نکرد.با چند نفر از مهمانان در را شکستیم و جسد را پیدا کردیم اما به غیر از این زن کس دیگری در خانه نبود.مطمئن هستم همگی همه خانه را گشتیم دوربین من هم تمام مدت روشن بود فیلمش را اگر خواستید می‌دهم."

 

کارآگاه از این پیشنهاد استقبال کرد و دوباره به صحنه جرم برگشت. مقتول زنی 30 ساله به اسم سپیده بود قولنامه‌ای که در کشو پاتختی‌اش وجود داشت،نشان می‌داد او تازه یک هفته قبل این خانه را اجاره کرده اما فعلا این جزییات اهمیت زیادی نداشت و فیاض باید می‌فهمید قاتل چه طور داخل رفته،چگونه در زمان هجوم مهمانان عروسی خودش را پنهان کرده و کی توانسته از مهلکه فرار کند.در خانه هیچ جای پنهانی وجود نداشت حتی کمد دیواری هم ته خرخره پر بود و حتی یک بچه 5 ساله هم نمی‌توانست داخلش مخفی شود.احتمال خودکشی سپیده هم صددرصد منتفی بود چون گلوله حداقل با فاصله دو متری شلیک شده و قلبش را شکافته بود.

 

فیاض برای این‌که بفهمد مقتول کیست و چرا کسی باید بخواهد او را بکشد به دستیارش دستور داد تمام دفترچه تلفن‌ها،قولنامه و گوشی موبایل سپیده را بردارد اما ماموران هر چه گشتند تلفن همراه را پیدا نکردند ظاهرا ان تنها وسیله‌ای بود که قاتل برش برداشته بود به احتمال زیاد مقتول شماره یا پیامکی در ان ذخیره داشت که اگر دست پلیس می‌افتاد دست تیرانداز نامرئی را رو می‌کرد.

 

آن شب کارآگاه بعد از دلداری دادن به کامیار و صدف-تازه عروس و داماد-ساختمان محل جنایت را ترک کرد و یک راست به خانه‌اش رفت تا کمی استراحت کند.

 

صبح روز بعد تحقیقات با پیدا کردن خانواده سپیده که در کوهین زندگی می‌کردند،آغاز شد.پدر مقتول وقتی خبر را شنید،همان پای تلفن از حال رفت و دو ساعت بعد خودش با دفتر کارآگاه تماس گرفت:"همین الان داریم راه می‌افتیم."

 

فیاض ترجیح داد تلفنی اطلاعات موردنیازش را بپرسد تا زمان را از دست ندهد.پدر سپیده با همان حال نزار جواب داد:"سپیده از 19 سالگی تهران است دانشگاه که قبول شد دیگر کوهین برنگشت.در خانه یک پیرزن پرستاری‌اش را می‌کرد این خانه را هم تازه اجاره کرده بود نصف پول پیش را خودم قرض دادم.معمولا ماهی یک بار می‌امد پیش ما بعضی وقت‌ها هم من و مادرش سری به او می‌زدیم."

 

پدر سپیده تقریبا از زندگی دخترش هیچ اطلاعاتی نداشت و حتی نمی‌دانست پیرزن صاحبکار کجا زندگی می‌کند،کیست و اسمش چیست.شاید بنگاه‌داری که خانه را اجاره داده بود می‌توانست کمک کند سرگرد ترجیح داد رحیمی را برای تحقیق بفرستد و خودش فیلم شب حادثه را با دقت تماشا کند.

 

چهار ساعت بعد دو همکار با هم وارد شور شدند تا ببینند دست‌شان به کجا بند است.اول رحیمی که به نظر می‌رسید داشته‌های باارزشی دارد حرف زد:"بنگاه‌دار می‌گوید سپیده از دو ماه قبل دنبال این بود که در ان ساختمان خانه‌ای اجاره کند با این‌که موردهای بهتر و ارزان‌تری هم وجود داشت او اصرار داشت فقط در همان ساختمان خانه می‌خواهد.اتفاقا بنگاه‌دار می‌گفت دو روز قبل از این‌که سپیده به انجا برود او واحد کناری را به کامیار و صدف اجاره داده بود.معنی این اصرار سپیده را نمی‌فهمم شاید در ان خانه گنج بوده؟"

 

شاید سوال ستوان در نگاه اول شوخی به نظر می‌رسید اما تجربه به فیاض ثابت کرده بود غیرممکن،غیرممکن است از طرفی بعضی تداخل زمانی‌ها مشکوک به نظر می‌رسید.این‌که سپیده دو روز بعد از قرارداد کامیار سراغ همان بنگاه و همان ساختمان رفته و این‌که درست در شب عروسی کامیار و زنش کشته شده شاید تابع یک منطق پیچیده و خطرناک بود .کارآگاه آنقدر در فکر معمای خانه اجاره‌ای فرو رفت که ماجرای فیلم را پاک از یاد برد تا این‌که رحیمی او را به خودش آورد:"فیلم چی شد؟"

 

-هیچ چیز مشکوکی ندارد همان طور که فیلمبردار گفت از لحظه ورود به خانه تا رسیدن ماموران کلانتری ضبط شده تنها کاری که باید بکینم این است که کامیار و زنش را صدا بزنیم تا مطزمئن شویم در جمع افرادی که در فیلم هستند غریبه‌ای وجود ندارد.شاید قاتل وقتی خانه شلوغ شده از فرصت استفاده کرده و خودش را لا به لای جمعیت جا زده و بعد هم فرار کرده به هر حال ان لحظه انقدر اوضاع به هم ریخته بود که کسی متوجه حضور یک غریبه نمی شد به نظر من که تنها راه فرار قاتل همین است."

 

صبح روز بعد زوج جوان فیلم را تا اخر دیدند و هیچ غریبه‌ای را در جمع تشخیص ندادند. این فرضیه فیاض هم نقش بر آب شد انگار قاتل بعد از شلیک گلوله دود شده و رفته بود هوا. کارآگاه که می‌دید دست روی دست گذاشتن فایده‌ای ندارد آن روز بعد از گفت و گو با والدین مقتول و شنیدن حرف‌های بی‌ربط و تکراری مصمم شد یک بار دیگر خانه سپیده را بگردد او مطمئن بود مقتول با فردی در ارتباط بود و توسط همان آشنا کشته شده است وگرنه دلیلی نداشت قاتل موبایل قربانی‌اش را با خود ببرد.

 

دو همکار جست و جو در آپارتمان 50 متری را از آشپزخانه شروع کردند و وجب به وجب را زیر و رو کردند ولی هیچ چیز دندانگیری به دست نیاوردند تا این‌که یکدفعه تلفن خانه زنگ زد و بعد از سه زنگ روی پیغام‌گیر رفت یک صدای ضبط شده که بیمه دندانپزشکی را تبلیغ می‌کرد،شروع به توضیح دادن شرایط بیمه کرد.این تماس هرچند رازگشا نبود،ذهن فیاض را به سمت تازه‌ای سوق داد و او به دستیارش گفت:"اگر قاتل رابطه نزدیکی با سپیده داشته پس باید شماره‌اش در حافظه همین گوشی هم باشد."

 

دو همکار کلی با گوشی کلنجار رفتند تا دفترچه تلفنش را پیدا کردند چند شماره معمولی مربوط به خانه پدری و قوم و خویش‌های دیگر و یک شماره که به اسم        k ذخیره شده بود.فیاض با تردید شماره را گرفت ولی کسی تلفن را جواب نداد.همین مسئله کارآگاه را امیدوارتر کرد که راه درستی را پیش گرفته است.

 

روز سوم تحقیقات معما تقریبا حل شد ستوان رحیمی از مخابرات استعلام گرفته و فهمیده بود شماره kبرای کامیار است یعنی مقتول و کامیار همدیگر را می‌شناختند حالا می‌شد فهمید اصرار مقتول برای خانه گرفتن در همان ساختمان چندان هم بی‌دلیل نبوده و سپیده بعد از اطلاع از محل سکونت کامیار تصمیم گرفته بیخ گوش او زندگی کند.دو همکار دوباره راهی ساختمان محل حادثه شدند تا کامیار را بازداشت کنند.آن دو تقریبا از نحوه فرار این مرد از صحنه جرم هم مطلع شده بودند.آن طور که فیلم عروسی نشان می‌داد در لحظه هجوم مهمانان به خانه سپیده ،تازه داماد در جمع‌شان نبود اما یکدفعه سر و کله‌اش پیدا شد چه بسی او در جایی پنهان شده و ناگهان خود را قاطی جمعیت کرده بود.

 

سرگرد و رحیمی قبل از این‌که زنگ خانه کامیار را به صدا دراورند، دوباره سری به قتلگاه زدند و این بار خودشان را با صحنه عجیبی مواجه دیدند گو.شی تلفن سپیده به سرقت رفته بود.شکی وجود نداشت کامیار بعد از ان تماس از ذخیره بودن شماره‌اش در حافظه گوشی مطلع شده و تصمیم گرفته این سرنخ را هم از بین ببرد غافل از این‌که دیگر برای این‌جور کارها دیر شده است.

 

کامیار در اداره آگاهی سعی کرد خودش را از هر اتهامی مبری نشان بدهد اما مقاومت فایده‌ای نداشت به خصوص این‌که او نمی‌توانست درباره آشنایی‌اش با سپیده توجیهی بیاورد.تازه داماد بعد از سه جلسه بازجویی به قتل اعتراف کرد:"من و سپیده 4 سال با هم دوست بودیم خرجش را هم من می‌دادم اما نمی‌خواستم با او ازدواج کنم از همان اول هم همین شرط را گذاشته بودم او وقتی فهمید من دارم با صدف عروسی می‌کنم گفت انتقام می‌گیرد.او می‌گفت من از او سوء استفاده کرده‌ام.زیاد حرف‌هایش را جدی نگرفتم تا این‌که فهمیدم واحد کناری ما را اجاره کرده دو روز قبل از عروسی او به من گفت جشنم را عزا می‌کند.شب عروسی وقتی به خانه رسیدیم دیدم او پشت در حیاط خلوت است مطمئن بودم کاری دستم می‌دهد.روی لباسم کیک ریختم و بعد به هوای عوض کردن ان دوباره به اتاق خواب رفتم و در را قفل کردم .از در اتاق خواب وارد خیاط خلوت شدم و سپیده اجازه داد به واحدش بروم.تهدیدش کردم ولی فایده‌ای نداشت من از قبل کلتم را برداشته بودم تا بترسانمش ولی نترسید من هم شلیک کردم وقتی دیدم دارند به در می‌کوبند سریع در اتاق خواب سپیده را قفل کردم تا کسی متوجه نشود قاتل از ان راه وارد شده است.بعد موبایل سپیده را برداشتم تا رابطه‌مان لو نرود.آخر سر هم زیر اپن آشپزخانه قائم شدم و وقتی مهمانان داخل امدند خودم را قاطی‌شان کردم."

 

اسرار این جنایت هم فاش شد این وسط بازنده اصلی صدف بود که هنوز رخت عروسی را از تن در نیاورده ،فهمیده بود شوهرش یک قاتل است.

 

نویسنده:ر-علوی

12jav.net

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.