عاقبت دوستی با زن شیطانی

دوات آنلاین-زنی که در پی یک دوستی نامناسب زندگی‌اش را از دست داده و در نهایت مرتکب سرقت شده بود داستان زندگی‌اش ر ا برای پلیس اصفهان این طور تعریف کرد:

15 سالم بود که مادرم بر اثر بیماری از دنیا رفت و من که تنها دختر خانواده بودم به نوعی نازم خریدار داشت، و پدر و برادرهایم برایم احترام و حرمت زیادی قائل بودند. بعد از گرفتن دیپلم به اولین خواستگاری که برایم آمد جواب مثبت دادم. زندگي خوبي با رضا داشتم، او یک همسر واقعی بود و در زندگی چیزی برایم کم نمی گذاشت.

همه چیز به خوبی پیش می رفت تا اينكه 6 ماه پيش در یک آرايشگاه زنانه با زنی به نام زیبا آشنا شدم، او ظاهري فريبنده داشت؛ در همان اولین دیدار برای اینکه اعتماد مرا جلب کند شروع به تعريف كردن از زندگیش کرد و طوری با من گرم گرفت که انگار چند سالي است مرا مي شناسد؛ خوش زبان و باكلاس بود، بعد از اتمام كار با اصرار فراوان مرا با ماشينش به منزل رساند و هنگام خداحافظی شماره تلفنش را به من داد و شماره تلفن مرا هم گرفت.

روز بعد ساعت نزدیک های 10 صبح، زیبا تماس گرفت و گفت می خواهد برای ناهار مزاحمم شود. رفته رفته رفت و آمدهاي من و زیبا زياد شد، البته من هم از این رفت و آمدها بدم نمی آمد چون از تنهايي درآمده بودم، مدام با يكديگر به خوشگذراني مشغول بوديم، وضع به جایی رسیده بود كه شبانه روز در خانه ما بود. آنقدر روی او تعصب پیدا کرده بودم که بارها در مقابل شوهرم ایستادم.

زیبا وقتی دید شوهرم مخالف حضورش در منزل ماست آنقدر در گوشم خواند تا بالاخره مرا نسبت به رضا دلسرد و بدبين كرد، او هر روز مرا ترغيب به طلاق گرفتن مي كرد، آنقدر پیش رفت تا اينكه بنای ناسازگاري گذاشتم و از او خواستم به صورت توافقي از همدیگر جدا شويم.

هر چه شوهر و خانواده ام تلاش كردند تا مانع این کار شوند موفق نشدند چون من روی دنده لج افتاده بودم و طلاق می خواستم !! بالاخره با اصرار فراوان بدون اینکه مهریه ای بگیرم از همسرم جدا شدم.

با پس اندازی که داشتم، خانه ای اجاره کردم و با زیبا، زندگی جدید مجردی را شروع کردیم، چند وقتی هر چه داشتیم خرج کردیم و دیگر چیزی برای امرار معاش نداشتیم، اوضاع سختی بود تا اينكه به اصرار زیبا در منزل يكي از دوستانم كه ميهمان بوديم، به سراغ جعبه طلاهاي وي رفتم و دو حلقه النگوی او را برداشتم.

آن روز همراه زیبا به یکی از مغازه های طلافروشی رفتیم تا النگوها را بفروشیم و پولش را خرج زندگی مان کنیم، مرد طلافروش نگاهی به النگوها انداخت و پرسید، فاکتور خرید هم دارید؟ با تمام اضطراب و دلهره ای که در دلم بود گفتم، طلاها از مادر خدابیامرزم است که به من ارث رسیده، مرد طلافروش به ما گفت، لطفاً چند لحظه بنشینید تا قیمت دقیق امروز را بپرسم که شما هم ضرر نکنید. ما هم بی خبر از همه جا مشغول نگاه کردن طلاهای مغازه بودیم که ناگهان ماموران پلیس همراه یک مامور پلیس زن وارد شده و ما را دستگیر کردند.

حالا متوجه شدم، دوست عزيزم که همه زندگیم را به پایش ریختم و به خاطر او در مقابل شوهر و خانواده ام ایستادم و به خوشبختی ام پشت و پا زدم یک مجرم سابقه دار است و چندين فقره سرقت، آدم ربائي و رابطه غیر اخلاقی در پرونده اش است.

از كرده خود پشيمانم كه چرا به حرفهاي پدر پيرم که مدام مرا از همنشيني با این دوست منع مي كرد گوش ندادم اما چه فایده که دیگر پشیمانی سودی ندارد و حالا به خاطر دوستی با این شیطان زیبا، زندگی، همسرم، خانواده ام و حتی آبرویم از دست رفت.

گفتنی است، مینا باتلاش هاي فراوان همسر سابقش و گرفتن رضايت شاكي و برگرداندن طلاهاي مسروقه با قيد ضمانت آزاد شد.

هیچ چیزی را فدای همسر و زندگیتان نکنید!

سرگرد، مسعود طریفی، کارشناس ارشد روانشناسی عمومی مرکز مشاوره آرامش پلیس اصفهان با بیان اینکه نباید به راحتی و سادگی با هر کسی صمیمی شد، بیان داشت: از حضرت امیر مومنان علی (ع) روایت شده که ایشان فرمودند: "راز شما مانند خون در رگ های زیر پوستتان است اگر آن را افشا کردید حیاتتان از بین می رود"

وی تصریح کرد: افراد بسیاری هستند که به قصد سودجویی و عملی کردن نقشه هایشان طعمه های خود را انتخاب می کنند و با آگاهی پیداکردن از نقاط ضعف زندگی به آنها نزدیک شده و با ترفند های مختلف اعتمادشان را جلب کرده و از این طریق به اهداف شوم خود دست می یابند.

کارشناس ارشد مرکز مشاوره آرامش با بیان اینکه همسران، چه مرد و یا زن باید بدانند که هیچ چیزی را نباید فدای زندگیشان کنند گفت: زوج های جوان باید این نکته را مد نظر داشته باشند که هیچ کسی به اندازه همسرشان نمی تواند بهترین دوست صمیمی، مونس، محرم اسرار و قابل اعتماد ترین فرد به آنان باشد.

طریفی خاطر نشان کرد: توصیه ما به زوج های جوان این است، اگر خواهان زندگی زناشویی پایدار و سعادتمند با همسرشان هستند به جز اعتقادات و ارزش های دینی هیچ کس و هیچ چیزی را فدای همسر و خانواده خود نکنند؛ چون تنها آنها برایشان وفادار می مانند و در سختی ها و دشواری های زندگی مثل کوه پشتشان هستند.

نویسنده: حمید رضا محمدی، کارشناس رسانه پلیس اصفهان