دختری که عاشقش بودم هیجان میخواست، پس دزدی کردم!
آن موقع دختری را دوست داشتم، اما همیشه میگفت تو بیعرضه و دستوپاچلفتی هستی.
دوات آنلاین-همه چیز از یک شرطبندی و کلکل شروع شد. دختر مورد علاقه یاسر او را به یک سارق حرفهای تبدیل کرد. یاسر کارگر یک فروشگاه ضبط و باند خودرو بود، اما دختر مورد علاقهاش او را قبول نداشت و معتقد بود که یاسر دستوپاچلفتی است. همین مسأله یاسر را وارد دنیای خلافکاران کرد و این پسر ١٧ساله را به سمت سرقت برد. یاسر برای اینکه به دختر مورد علاقهاش قدرت خود را ثابت کند، سراغ خودروها رفت، ضبط و باند آنها را دزدید و در سایت دیوار به فروش رساند. این پسر نوجوان حالا دستبند به دست در حیاط پلیس پیشگیری تهران به سوالات خبرنگار «شهروند» پاسخ داد:
*چرا دستگیر شدی؟
از یک ماه پیش شروع به دزدی کردم. ضبط و باند خودروها را سرقت میکردم و میفروختم.
*فقط ضبط و باند؟
بله. به هیچکدام از وسایل داخل خودروها توجهی نمیکردم، حتی یکی دو بار طلا دیدم، گوشی موبایل دیدم، ساعت گرانقیمت دیدم، اما به آنها دست هم نزدم. فقط سراغ ضبط و باند خودروها میرفتم.
*چرا؟
چون خودم کارگر یک فروشگاه ضبط و باند بودم، ضبط و باند نصب میکردم. چند وقتی میشد که آنجا کار میکردم و با تمام مارکها و انواع مختلف ضبط و باند آشنا بودم. با نصب و برداشتن این ضبطها هم آشنا بودم. برای همین راحتتر میتوانستم آنها را بفروشم.
*چطور آنها را میفروختی؟
هر سرقتی که انجام میدادم، آن را در سایت دیوار میگذاشتم و به فروش میرساندم. قیمتش را هم خودم از قبل میدانستم و به قیمت روز میفروختم، فقط به هر مشتری که از او خوشم میآمد، تخفیف ویژه میدادم.
*شیوه سرقتهایت چطور بود؟
خودروهایی را که صدای ضبطشان بالا بود و مشخص بود که سیستمهای گرانقیمتی را نصب کردهاند، تعقیب میکردم و در فرصت مناسب ضبط و باندشان را میدزدیدم.
*چقدر پول به جیب زدی؟
هر ضبطی را بین ١٥٠هزار تومان تا ٤میلیون تومان به فروش میرساندم. هر بار که بیپول میشدم سراغ سرقت میرفتم و پولی به دست میآوردم.
*چی شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
دختر مورد علاقهام باعث شد این کار را انجام دهم وگرنه من اصلا اهل خلاف نبودم و نخستین بار است که دستگیر میشوم. من کارگر یک فروشگاه ضبط و باند بودم. درآمدم بالا نبود، اما برای یک پسر ١٦، ١٧ ساله کافی بود. آن موقع دختری را دوست داشتم، اما همیشه میگفت تو بیعرضه و دستوپاچلفتی هستی. او برعکس من عاشق هیجان بود و دلش میخواست کارهایی انجام دهد که هیجان و ریسک بالایی دارد. من را هم به این کارها ترغیب میکرد، تا اینکه یک بار به من گفت تو عرضه انجام هیچ کاری را نداری؛ پول درستوحسابی هم که نداری. این حرفهایش باعث شد به فکر سرقت بیفتم. برای اینکه به او ثابت کنم بیعرضه نیستم، رفتم و از خودروها سرقت کردم. میخواستم به پول زیادی برسم و درنهایت با آن پول به سراغش بروم و بگویم که چقدر با دل و جرات هستم، اما دستگیر شدم.
*درس میخوانی؟
بله. من همراه با کار درسم را هم میخواندم. در رشته ماشین افزار درس میخواندم، الان هم میخواهم درسم را ادامه دهم.
12jav.net