شعری از بوستان سعدی/ چو عشقی که بنیاد آن بر هواست
به یک نعره کوهی ز جا بر کنند/ به یک ناله شهری به هم بر زنند
دوات آنلاین-شعری از بوستان سعدی در باب عشق و شور را بخوانید:
چو عشقی که بنیاد آن بر هواست/ چنین فتنهانگیز و فرمانرواست
عجب داری از سالکان طریق/ که باشند در بحر معنی غریق؟
به سودای جانان ز جان مشتعل/ به ذکر حبیب از جهان مشتغل
به یاد حق از خلق بگریخته/ چنان مست ساقی که می ریخته
نشاید به دارو دوا کردشان/ که کس مطلع نیست بر دردشان
الست از ازل همچنانشان به گوش/ به فریاد قالوا بلی در خروش
گروهی عمل دار عزلت نشین/ قدمهای خاکی، دم آتشین
به یک نعره کوهی ز جا بر کنند/ به یک ناله شهری به هم بر زنند
چو بادند پنهان و چالاک پوی/ چو سنگند خاموش و تسبیح گوی
سحرها بگریند چندان که آب/ فرو شوید از دیدهشان کحل خواب
فرس کشته از بس که شب راندهاند/ سحرگه خروشان که واماندهاند
شب و روز در بحر سودا و سوز/ ندانند ز آشفتگی شب ز روز
چنان فتنه بر حسن صورت نگار/ که با حسن صورت ندارند کار
ندادند صاحبدلان دل به پوست/ وگر ابلهی داد بی مغز کاوست
می صرف وحدت کسی نوش کرد/ که دنیا و عقبی فراموش کرد
12jav.net